در چادر کسی پنهان است
سردبیر پرس؛ شیرو ستمدیده – در کار مرور مقاله اول از کتاب فیهمافیه بودیم که زوال مجال مانع از درازی قیل و قال شد. مولانا در ادامۀ مقاله اول مینویسد: «آدمی را خیال هر چیز با آن چیز میبرد. خیال باغ به باغ میبرد، و خیال دکان به دکان. اما در این خیالات تزویر […]
سردبیر پرس؛ شیرو ستمدیده – در کار مرور مقاله اول از کتاب فیهمافیه بودیم که زوال مجال مانع از درازی قیل و قال شد. مولانا در ادامۀ مقاله اول مینویسد: «آدمی را خیال هر چیز با آن چیز میبرد. خیال باغ به باغ میبرد، و خیال دکان به دکان. اما در این خیالات تزویر پنهان است. نمیبینی که فلان جایگاه میروی و پشیمان میشوی و میگویی پنداشتم که خیر باشد، آن خود نبود.»
خیال در فرهنگ اسلامی، گاه بار معنایی منفی دارد و گاه مثبت. در معنای مثبت کلمه، خیال مَرکبِ نبی است. یعنی اگر فیلسوف با عقل به درک حقایق عالم میرسد، نبی با خیال پای در این وادی مینهد.
در بین فیلسوفان مسلمان، فارابی بیش از همه دربارۀ خیال (یا قوۀ متخیله) بحث کرده است. فارابی معتقد بود قوۀ متخیله اخبار غیبی و الهی و نیز رویاهای صادقه را از عقل فعال دریافت میکند و این قوه در انبیا قویتر از سایر ابناء بشر است.
خواجۀ شیراز هم که میگفت «حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش»، احتمالا قوت قوۀ خیال را در افرادی که نبی نیستند، در حدی نمیدانست که موفق به شکار چنان اسراری شوند.
به هر حال مطابق رای فارابی، نبی کسی است که قوۀ خیالش در عالم بیداری به نهایت قدرت رسیده است. نهایت قوۀ خیال هم یعنی اینکه فرد قادر شده باشد که امور الهی را از ناحیۀ عقل فعال دریافت و درک کند و در حدی که لازم است به اطلاع خلقالله برساند.
برخلاف فارابی، در کلمات مولانا “خیال” بیشتر جنبۀ منفی دارد. چنانکه در ادامۀ همین مقالۀ فیهمافیه، دربارۀ خیالاتی که آدمیزاد را به باغ و دکان میکشانند، میگوید: «پس این خیالات بر مثال چادرند و در چادر کسی پنهان است. هر گاه که خیالات از میان برخیزند و حقایق روی نمایند بیچادرِ خیال، قیامت باشد.»
در دفتر دوم مثنوی، مولانا میگوید:
هر درونی که خیالاندیش شد
چون دلیل آری خیالش بیش شد
پس جواب او سکوت است و سکون
هست با ابله سخنگفتن جنون
در دفتر اول مثنوی هم، در قصۀ کنیزک و پادشاه، مولانا دربارۀ ماهیت و تاثیر خیال میگوید:
نیستوش باشد خیال اندر روان
تو جهانی بر خیالی بین روان
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان
اینکه خیال نیستوش است، یعنی خیال هم هست و هم نیست. چیزی است که هست اما چنان است که گویی نیست. یا چیزی است که نیست اما چنان است که گویی هست. ولی چنانکه پیداست، مولانا خیالاندیشی را تحسین نمیکند و خیال را مثل اتمسفری میداند که جهان انسانی را در بر گرفته و چه بسیار تفاخرها و جنگها و ننگها که محصول آنند.
با این حال مولانا حساب خیالات اولیای خدا را از خیالات عامۀ مردم جدا میکند و در این زمینه با فارابی همداستان است که قوۀ خیال نزد نبی و ولی، حکم دیگری دارد و در واقع پر پرواز اوست.
مثلا پس از ابیات فوقالذکر در قصۀ کنیزک و پادشاه، مولانا بلافاصله میگوید:
آن خیالاتی که دام اولیاست
عکس مهرویان بستان خداست
وی حتی مثل فارابی معتقد است که قوۀ خیال، رویاهای صادقه را از منبعی بالاتر دریافت میکند:
آن خیالی که شه اندر خواب دید
در رخ مهمان همی آمد پدید
در دفتر سوم مثنوی هم، در قصۀ مواجهۀ حضرت مریم با جبرئیل، جبرئیل در واکنش به تعجبِ مریم میگوید:
مریما بنگر که نقش مشکلم
هم هلالم هم خیال اندر دلم
در شبهای تاریک، گاهی آدمی هلال ماه را لحظهای در آسمان میبیند ولی دیگر آن را رؤیت نمیکند و با خودش میگوید شاید خیالاتی شدهام و هلال ماه را واقعا ندیدم.
جبرئیل هم در توصیف ماهیتش، خودش را چیزی مابین هلال و خیال ترسیم میکند و از این رو میگوید: «نقش مشکلم.» یعنی میگوید توضیح چیستیام دشوار است اما تو بدان که من، هم هستم (مثل هلال) هم نیستم (مثل خیال هلال).
به این معنا، جبرئیل موجودی “خیالین” (یعنی رازآلود و مِهآلود، نه کاذب و غیرواقعی) است که توامان هست و نیست. یعنی جبرئیل را در آن لحظه، فقط مریم میتوانست ببیند و بس. اگر صد نفر دیگر هم در کنار مریم بودند، موفق به دیدن جبرئیل نمیشدند؛ کمااینکه هیچ کس در کنار ما نمیتواند خیالی را که در ذهن ما میگذرد ببیند.
اما مطابق رأی مولانا، خیال اگر ناشی از نفس پاک و چالاک باشد، کاشف حقیقت است؛ در غیر این صورت، حقیقت را میپوشاند. چنانکه مولوی در همین مقالۀ فیهمافیه، خیال را به چادر تشبیه کرده که در آن «کسی پنهان است».
چادر چیزی را میپوشاند و کنار رفتنش باب مشاهدۀ مستقیم را باز میکند. خیالات عموم مردم هم، از نظر مولانا، معمولا مانع از مشاهده و درک مستقیم حقیقت امور از سوی آنها میشود. و البته که در این جهان، ما همواره گرفتار این خیالاتیم و این وضع مقتضای وجودی ماست. به قول مولانا: تو جهانی بر خیالی بین روان.
در واقع، مطابق این مصرع مولانا، خیال یکی از موتورهای محرکۀ زندگی بشر است و حرکت و تکاپو را در این جهان رقم میزند. اما «این خیالات بر مثال چادرند و در چادر کسی پنهان است. هر گاه که خیالات از میان برخیزند و حقایق روی نمایند بیچادر خیال، قیامت باشد.»
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰