نگاهی به شعر شاعری که میگفت مرگ نوری طلایی دارد
پایگاه خبری سردبیر _ گروه فرهنگ: در ادامه روند معرفی نویسندگان و شاعران ادبیات چین، که از نمایشگاه کتاب تهران و مهمانی ویژه کشور چین در اینرویداد آغاز شد، اینبار قصد داریم یکی از شاعران شوریده و معاصر چین را معرفی کنیم. پیش از این، رمان «طاقت زندگی و مرگم نیست» نوشته مو یان را […]
پایگاه خبری سردبیر _ گروه فرهنگ: در ادامه روند معرفی نویسندگان و شاعران ادبیات چین، که از نمایشگاه کتاب تهران و مهمانی ویژه کشور چین در اینرویداد آغاز شد، اینبار قصد داریم یکی از شاعران شوریده و معاصر چین را معرفی کنیم.
پیش از این، رمان «طاقت زندگی و مرگم نیست» نوشته مو یان را در قالب دو یادداشت، رمان «مزهشناس» نوشته لو وِنفو و رمان «دویدن در خیابانهای پکن» نوشته شوزُ چن را در کنار پرونده مفصلی از یادداشت و گفتگو درباره مای جیا نویسنده رمان «کشف رمز» مورد بررسی قرار داریم و بنا داریم جا های شِنگ را به مخاطبان ایرانیِ ادبیات چین بشناسانیم. این شناساندن و معرفی هم از طریق مقالهای که غزل امینی یکی از دانشجویان زبان چینی دانشگاه تهران در اختیار مهر قرار داده انجام میشود.
امینی در مقالهای که در ادامه میآید، ابتدا خلاصهای از زندگی جا های شنگ نوشته و سپس متن چینی و ترجمه ۳ شعر از اینشاعر را پیش روی مخاطب گذاشته است. او در پایانبندی مطلب خود، شعر سوم را تشریح کرده و به ویژگیهای آن پرداخته است.
در ادامه مشروح متن اینیادداشت پژوهشی را میخوانیم:
* زندگی
جا های شِنگ(zha hai sheng 查海生)با نام هنری هایزی/هایزه (海子haizi) از شاعران معروف سرزمین اصلی چین پس از انقلاب فرهنگی بوده است. او متولد روستایی کوچک واقع در آن هویی(安徽 anhui) است و تمام دوران کودکی خود را در همانروستا و درحالیکه تمام چین درگیر انقلاب فرهنگی بود، گذراند. جا های شنگ اوایل سال ۱۹۸۰ شروع به سرودن شعر کرد و پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه حقوق و علوم سیاسی بیجینگ (پکن) شروع به کار کرد.
وی بهطور دائم اشعاری با فضای زندگی یکنواخت و خستهکننده میسرود و اینسرودهها را به نشریات مختلف میفرستاد. اما اشعارش بهسختی آنها پذیرفته میشدند. بههمیندلیل تا زمان مرگش شاعری گمنام بود. جا های شنگ در سال ۱۹۸۹ در حالیکه ۲۵ سال داشت، دست به خودکشی زد و پس از مرگش بود که بسیاری از نشریات اصلی چین، اشعارش را منتشر کردند. بهاینترتیب هایزی / هایزه تبدیل به یکی از شاعرانی شد که اشعارش بهطور مستمر توسط مردم نقلقول میشدند.
در ادامه اینمقاله کوتاه، ۳ سروده از مجموعه تاثیرگذارترین اشعار این شاعر چینی همراه با ترجمه درج شده که پس از آنها، شعر سوم یعنی «رو به دریا، با شکوفههای بهاری» تاویل و تفسیر میشود.
《远方》
远方除了遥远一无所有
遥远的青稞地
除了青稞一无所有
更远的地方更加孤独
远方啊除了遥远一无所有
这时石头
飞到我身边
石头长出血
石头长出七姐妹
站在一片荒芜的草原上
那时我在远方
那时我自由而贫穷
这些不能触摸的姐妹
这些不能触摸的血
这些不能触摸的远方的幸福
远方的幸福 是多少痛苦
«فاصله»
در دوردستها هیچ چیز جز فاصله نیست
زمینهای جوی کوهی در دوردست
بجز جوی کوهی هیچ چیز دیگری نیست
هر چه مکان دورتر باشد، تنهایی بیشتر میشود
در دوردستها…هیچ چیز جز فاصله نیست
در این زمان، سنگی
پروازکنان به کنارم میافتد…
از سنگ، خونی جوانه میزند
از سنگ، هفت خواهر جوانه میزنند
در چمنزاری متراکم ایستادهام
در آن زمان من در دوردستهایم
در آن زمان آزاد اما فقیرم
اینها نمیتوانند خواهران را لمس کنند
اینها نمیتوانند خون را لمس کنند
اینها نمیتوانند سعادت دوریها را لمس کنند
سعادت فاصلهها چقدر دردناک است…
《秋 》
秋天深了,神的家中鹰在集合
神的故乡鹰在言语
秋天深了,王在写诗
在这个世界上秋天深了
该得到的尚未得到
该丧失的早已丧失
«پاییز»
پاییز تیره شده است، عقابهایی که در خانهی خدایانند جمع میشوند
عقابهای سرزمین خدایان گفتوگو میکنند
پاییز تیره شده است، پادشاه درحال نوشتن شعر است
در این جهان پاییز تیره شده است
باید چیزهایی که هنوز بدست نیاوردهایم را بدست آوریم
باید چیزهایی که از دست دادهایم را از دست بدهیم…
《面朝大海,春暖花开》
从明天起,做一个幸福的人
喂马、劈柴,周游世界
从明天起,关心粮食和蔬菜
我有一所房子,面朝大海,春暖花开
从明天起,和每一个亲人通信
告诉他们我的幸福
那幸福的闪电告诉我的
我将告诉每一个人
给每一条河每一座山取一个温暖的名字
陌生人,我也为你祝福
愿你有一个灿烂的前程
愿你有情人终成眷属
愿你在尘世获得幸福
我只愿面朝大海,春暖花开
«رو به دریا، با شکوفههای بهاری»
از فردا شخصی شاد خواهم بود
به اسبها غذا خواهم داد، هیزمها را خواهم شکست، به تمام جهان سفر خواهم کرد
از فردا به غذاها و سبزیجات اهمیت خواهم داد
خانهای دارم، رو به دریا، با شکوفههای بهاری
از فردا برای همهی عزیزانم مینویسم
از شادیام برای آنها میگویم
و نور شادیام را
بر تک تک آنها میتابانم
نامی گرم به همهی رودها و کوهها خواهم داد
ای غریبه، من برای تو نیز آرزوی شادی میکنم
امیدوارم آیندهای درخشان داشته باشی
امیدوارم با معشوقهات خانوادهای تشکیل دهی
امیدوارم در این جهان فانی خوشحالی را بدست آوری
من فقط میخواهم رو به دریا باشم، با شکوفههای بهاری
نگاهی به شعر «رو به دریا، با شکوفههای بهاری»
این شعر در بهار سال ۱۹۸۹، سهماه پیش از مرگ شاعر، سروده شده است. جا های شِنگ متولد روستایی در استان آن هویی (安徽anhui) چین بود و تحصیلات خود را در پکن گذراند و در آنجا مشغول به کار شد. او هرسال بهار فقط یکبار و مدت ۱۰ روز به روستای خود برمیگشت تا اوقات خود را با خانوادهاش بگذراند. سال ۱۹۸۹ وقتی به روستا بازگشت، احساس ناراحتی و تنهایی به او دست داد. پس از بازگشت به پکن هم، احساسات خود را به دوست شاعرش اینچنین بروز داد: «…چیزهایی که قبلاً با آن آشنا بودی را دیگر نمیتوانی پیدا کنی و در ولایت خود تبدیل به یک غریبه میشوی.»
اینشاعر در طول زندگی خود همواره دنبال شعرهایی با طبیعت ساکت، مقدس وطبیعی بوده و عمیقاً به این مسئله باور داشته است: چیزهای رو به مرگ، نوری طلایی و فناناپذیر از خود ساطع میکنند. این شعر گرمترین شعر هایزی / هایزه است اما در محتوا، شاعر با سبک خاص خود نزدیکی و در عین حال عدم پذیرش جامعه، غمها و شادیهای زندگی و… را نشان میدهد.
تفسیر شعر
شعر، در ابتدا با لحنی گرم و صمیمی تمایل خود را به شاد بودن و پخش نور شادی به همه و حتی غریبهها اعلام میکند. «دریا» هسته اصلی اینشعر است که پهناوری آن میتواند زادگاه آرامشها و درگیریها، ایدهها و خانه معنوی شاعر باشد. در بخش اول، سراینده با توضیحات خود سعادت زندگی فرد را به حداقل میرساند و تاکید میکند که زندگی امروزه بیش از حد دنیوی و دست و پاگیر است.در ادامه، ارتباط”من”گسترده میشود و از زندگی مادی و شادی «من» به خانواده، کوهها و رودها و غریبهها میرسد بهاینصورت که «خوشحالی از من شروع میشود و به دیگران میرسد.» اما در ادامه ارتباط «من و دیگران»، بابهکاربردنکلمه «غریبه» به ابهام میرسد. «غریبه» حاوی اشاره به همه مردم است اما دارای ارتباطی متفاوتی هم هست. بهاینشکل که «من» با آرزو برای «غریبهها» نوعی ارتباط میان مردم را تشکیل میدهد. بنابراین مردم در دایره «آرزوهای من» قرار میگیرند اما بهدلیل اینکه «غریبه» خطاب میشوند، همزمان خارج از «آرزوهای من» هستند. بدین ترتیب، اینبخش نوعی ناکامی در ارتباط با مردم را نشان میدهد و شاعر با استفاده از اینتضاد و غریبگی، در آخرینبخش از شعر، به اولین و آخرین پناهگاه خود یعنی دریا و شکوفههای بهاری بازمیگردد.
در ادامه باید به مسئله زمان هم در اینشعر توجه کرد. زمان شعر از فردا آغاز میشود ولی در اواسط شعر، زمان از دست میرود و به زمان حال باز میگردد. در آخر هم از فعالیت باز میایستد. اصطلاح «از فردا شاد بودن» بهنوعی تاکید کننده بر اوضاع بدِ حال حاضر است. پس، آرزو برای فردا، انکار واقعیت است. غم واقعی این شعر در وصف اوضاع بد الان نیست، بلکه در تسلیم شدن برای فردا است. منظور از عبارت «من فقط آرزو دارم…» هم در آخرین بخش، پذیرش اوضاع حال به قیمت تسلیم فردا است.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰