مفهوم ولایت فقیه
کلمه «فقه» در لغت به معنای فهم، آگاهی و دانایی است؛(۱) خواه مربوط به دین باشد و یا چیز دیگر. در کتاب لسان العرب به معنای«فقه» فراتر از مطلق دانستن است و منظور از آن علم و دانستنی است که همراه با دقت نظر و استنباط باشد(۲). «فقه» در اصطلاح؛ به معنای علم و آگاهی […]
کلمه «فقه» در لغت به معنای فهم، آگاهی و دانایی است؛(۱) خواه مربوط به دین باشد و یا چیز دیگر. در کتاب لسان العرب به معنای«فقه» فراتر از مطلق دانستن است و منظور از آن علم و دانستنی است که همراه با دقت نظر و استنباط باشد(۲).
«فقه» در اصطلاح؛ به معنای علم و آگاهی دقیق نسبت به علوم دین و احکام الهی و توان استنباط آن ها از طریق ادله تفصیلی(کتاب، سنت، عقل و اجماع) است. «فقه» یکی از شاخه های علوم دینی و عبارت است از: «علم به احکام شرعی از طریق استنباط و اجتهاد».(۳)
۲. «فقیه» کسی است که در علوم اسلامی تخصّص دارد و احکام الهی را از ادله آن استنباط می کند.
۳. «ولایت» معانی مختلفی دارد. ریشه لغوی آن(ولی) به معنای قرب، اتصال و پیوند دو یا چند شیء است. از پیوند عمیق دو شیء، ولایت پدید می آید.(۴)
ولایت به «تکوینی» و «تشریعی» تقسیم می شود:
یک. ولایت تکوینی
«ولایت تکوینی» به معنای تصرف در موجودات و امور تکوینی است. چنین ولایتی از آن خداست. اصل پیدایش، تغییرات و بقای همه موجودات به دست او است و همه تحت اراده و قدرت خدا قرار دارند. خدای متعال مرتبه ای از این ولایت را به برخی از بندگانش اعطا می کند. معجزات و کرامات انبیا و اولیا، از آثار همین ولایت تکوینی است. آنچه در ولایت فقیه مطرح است، «ولایت تکوینی» نیست.
دو. ولایت تشریعی
«ولایت تشریعی» دو قسم است:
۱. قانونگذاری: بر اساس توحید ربوبی، هرگونه قانونی که انتساب به خداوند نداشته باشد، به شرک در تشریع منتهی میشود: (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ) (5) و فقط کسی مجاز به جعل قانون است که از طرف خداوند، مأذون باشد، مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام، قرآن در این باره میفرماید: (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی) (6).
امام صادق علیه السلام نیز فرموده است: «فما فوّض الله الی رسوله، فقد فوّض الینا» (7).
آیت الله معرفت در توضیح این موضوع مینویسد: «اینان حامل ودایع نبوت بودند و طبق تعلیم و تربیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تأیید روح القدس، بینش واقعی لازم را دارا بودند و بر ملاکات اصلی احکام، نسبت به پیشامدها کاملاً واقف بودند و بر حسب رخدادهای زمانه و مصالح مقتضی، تشریع احکام مینمودند».(۸)
زمان غیبت نیز فقیه جامع شرایطی که به کتاب و سنت آشنایی دارد، نسبت به اوضاع و احوال زمانه آگاه است، مقتضیات زمان و مکان را تشخیص میدهد و از تقوا و پارسایی نیز برخوردار است؛ از سوی معصومین علیهم السلام، مأذون است تا به وضع قوانین متغیر در چارچوب احکام و آموزههای اسلامی و مصالح جامعه اسلامی بپردازد. جعل چنین ولایتی برای فقیه جامع شرایط، نه تنها منافاتی با ولایت تشریعی و حاکمیت خداوند ندارد؛ بلکه شأنی از شؤون ربوبیّت الهی و در طول آن است.(۹)
۲. زعامت و رهبری: از دیدگاه اسلامی، انسان یکتاپرست، نباید از هیچ فرد یا نهادی، فرمان ببرد و کسی را ولی، سرپرست و ارباب خود قرار دهد و بیچون و چرا مطیع او گردد:
(اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ) (10)؛ «اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیّت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزّه است او از آنچه [با وی] شریک میگردانند».
مگر آنکه خداوند سبحان برای او چنین حقی را جعل و تشریع کرده باشد. قرآن فرموده است: (النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) (11)؛ «پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است» نیز (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ) (12)؛ «ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند: همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند».
بر اساس این آیات خداوند ولایت تدبیری و حق اداره و تنظیم اجتماعی را برای پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام تشریع کرده است و تنها آنان هستند که میتوانند حاکمیت سیاسی و زمامداری جامعه را در دست گرفته و در رأس هرم قدرت باشند.
بر اساس دلایل گوناگونی، چنین ولایتی از طرف ائمه اطهار علیهم السلام به فقیهان واجد شرایط واگذار شده است و آنان به نیابت از معصومین علیهم السلام، علاوه بر حق قانونگذاری – با قیود و شرایطی که بیان شد- دارای ولایت زعامت و رهبری جامعه بوده و موظف به تدبیر، سرپرستی و تنظیم اجتماعی، جامعه اسلامی هستند.
در هر صورت معنای اصطلاحی «ولایت» عبارت است از: «تصدی امر و اداره حکومت». (۱۳)
۴. «ولایت فقیه»؛ یعنی، رهبری سیاسی جامعه اسلامی به وسیله فقیه عادل و با تقوا و دارای شرایط لازم رهبری.
ولایت مطلقه فقیه از منظر قانون اساسی و حضرت امام (قدس سره)
تبیین و تحلیل «ولایت مطلقه فقیه» از منظر امام خمینی (قدس سره) و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به دو شیوه ممکن است:
۱. رجوع به منابع و متون اسلامی و آرای حضرت امام (قدس سره) و دیگر فقیهان و اندیشمندان اسلامی؛
۲. مراجعه به مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی برای فهم مقصود قانونگذاری از این عبارت.
در این رابطه ابتدا به بازخوانی معنای این اصطلاح از منظر حضرت امام (قدس سره) با تکیه بر متون اسلامی میپردازیم. سپس ضمن مراجعه مختصر به مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی، تلاش میکنیم تا مقصود قانونگذاران از این اصطلاح را بیابیم.
یک. ولایت فقیه در متون اسلامی
نظریه حضرت امام(قدس سره) درباره حوزه اختیارات ولی فقیه -که مورد قبول اکثریت فقهای شیعه میباشد- این است که فقیه همه اختیارات لازم حکومتی امام معصوم(علیه السلام) را دارد و هر نوع ولایتی که در حوزه رهبری جامعه برای امام ثابت شده، برای فقیه نیز ثابت است؛ جز آنچه که به دلیل خاص از مختصات امام معصوم(علیه السلام) شمرده شده است (از قبیل پارهای از اختیاراتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حوزه مسائل خصوصی افراد داشت اند).
از اختیارات حکومتی یاد شده، به «ولایت مطلقه» تعبیر میشود که ما به اختصار به توضیح آن میپردازیم:
کلمه «مطلق» یا «مطلقه» در لغت به معنای آزادی، رهایی و ارسال است در برابر «مشروط» (Conditioned) و یا در برابر «نسبی» (Relative) است.
کاربرد این واژه در علوم اعتباری نیز از نظر دایره «وسعت اطلاق» بسیار متفاوت است. به عبارت دیگر هر کجا که این واژه به کار میرود، باید به دقت در نظر داشت که مراد از آن اطلاق در برابر کدامین قید میباشد؛ مثلاً «مطلقه» (Absolutist) در نظامهای سیاسی غالباً به رژیمهای فاقد قانون اساسییا نامقید به قانون، گفته می شود؛ ولی در نظام «ولایت فقیه» معانی دیگری دارد:
۱. یکی از معانی «ولایت مطلقه فقیه»این است که حوزه اختیارات فقیه محدود و مقید به عرصه خاصی مانند امر قضاوت و امور حسبه نیست؛ بلکه شامل همه امور اجتماعی می شود و در واقع رهبری سیاسی و اجتماعی را در بر می گیرد. در این معنا «ولایت مطلقه» همان معنایی را دارد که امروزه از «ولایت فقیه» فهمیده می شود و افزوده شدن کلمه «مطلقه» چیزی بر آن نمی افزاید؛ بلکه صرفاً نقش توضیحی و تأکیدی دارد.
۲. معنای دیگر، آن است که اگر «مصالح اهم اجتماعی» مسلمانان، با یکی از احکام اولیه شرعی- که از نظر اهمیت در رتبه پایینتری قرار دارد- در تزاحم قرار گیرد، ولی فقیه- که موظف به حفظ مصالح عالیه جامعه اسلامی است- با جهت حفظ مصالح اهمّ آن میتواند؛ بلکه باید به طور موقّت آن حکم شرعی اولی را تعطیل کند و مصالح اهم جامعه را بر آن مقدم بدارد. به عنوان مثال در فقه اسلامی، تخریب مسجد حرام است؛ اکنون اگر به تخریب مسجدی جهت خیابانکشی حاجت افتاد، چه باید کرد؟ دیدگاه مخالف ولایت مطلقه بر آن است که صرف مصلحت اهمّ اجتماعی، مجوّز تخریب مسجد و امثال آن نیست و تا زمانی که کار به ضرورت نرسد، نمیتوان دست به این کار زد؛ لیکن براساس نظریه «ولایت مطلقه» لازم نیست حکومت اسلامی آن قدر صبر کند که برای جامعه، مشکلات زیادی فراهم شود و کارد به استخوان برسد تا آن گاه از سر ناچاری و برای خروج از بنبست و انفجار اجتماعی، مسجد را تخریب کند. در غیر این صورت همیشه از قافله تمدن عقب خواهیم ماند و همواره در مشکلات دست و پا خواهیم زد و شارع مقدس به چنین چیزی راضی نیست. بر اساس این معنا روشن می شود که:
ولایت مطلقه فقیه از قواعد رافع تزاحم است؛ یعنی، مطلق بودن ولایت، گره گشا در تزاحم احکام اولیه و مصالح اهمّ اجتماعی موقت است.
از طرفی ولایت مطلقه خود مقید به قیودی است؛ نه این که از هر حیث مطلق باشد. قیودی که در اعمال ولایت مطلقه وجود دارد، عبارت است از:
مصلحتِ اهم بودن و اجتماعی بودن. به عبارت دیگر، ولی فقیه نمیتواند:
۱. دلخواهانه و بدون رعایت مصالح جامعه اقدامی کند.
۲. مصلحت مورد نظر در اینجا مصالح امت است؛ نه مصلحت شخص ولی فقیه.
۳- تنها مصالحی را میتواند بر احکام نخستین مقدم بدارد که از نظر اهمیت دارای رتبه بالاتری بوده و شارع مقدس راضی به ترک آنهانباشد.
دو. ولایت فقیه در قانون اساسی
نگاهی به مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی، این نکته را آشکار میسازد که منظور از «ولایت مطلقه فقیه» در قانون اساسی، درست همان معنایی است که حضرت امام(قدس سره) و فقهای شیعه، با استناد به منابع و متون اسلامی و ادله عقلی و نقلی بیان کردهاند؛ نه به معنای «مطلقه» در اصطلاح علوم سیاسی.
در اینجا به عنوان نمونه به گفتههای تعدادی از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی اکتفا میشود.
۱. آیت الله خامنه ای: «من به یاد همه دوستانی که در جریانهای اجرایی کشور بودند، میآورم که آن چیزی که گره های کور این نظام را گشوده همین «ولایت مطلقه امر» بوده و نه چیز دیگر… اگر مسأله ولایت مطلقه امر -که مبنا و قاعده این نظام است- ذرهای خدشهدار شود؛ ما باز گره کور خواهیم داشت… آنجایی که این سیستم با ضرورتها برخورد میکند و کارآیی ندارد، آن وقت ولایت مطلقه از بالا سر وارد میشود [و] گره را باز میکند».(۱۴)
۲. آیتالله مشکینی: «ما معتقدیم که بلا اشکال، فقیه ولایت مطلقه دارد. ما میگوییم در قانونتان یک عبارتی را بیاورید که بر این معنا اشاره بشود…».(۱۵)
۳. یکی دیگر از خبرگان: «… دایره ولایت فقیه عین همان محدوده اختیاراتی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین داشتند…».(۱۶)
بدین ترتیب قانونگذار، دقیقاً با عنایت به همان معنای ولایت مطلقه فقیه -که برگرفته از متون اسلامی است- به قصد تفهیم اختیارات وسیعتر مقام رهبری نسبت به موارد مذکور در اصل ۱۱۰ اقدام به ذکر این عبارت (ولایت مطلقهفقیه) در اصل ۵۷ نموده است. آیتالله مشکینی در یکی از جلسات شورای بازنگری قانون اساسی اعلام کرد: «پیشنهاد میکنم یک چیز دیگری در اینجا (اصل ۱۱۰) باید اضافه بشود و آن این است که همه وظایف فقیه واجد شرایط را اینجا شما استقصا نکرده اید…».(۱۷)
در نتیجه «ولی فقیه» به عنوان عالیترین مقام حکومتی، ضمن آنکه در برابر قانون با آحاد ملت یکسان است و دارای هیچ گونه امتیاز شخصی و برتری ذاتی نیست؛ در عین حال دارای اختیارات فرا دستوری است. احکام فرادستوری، قواعد و مقرراتی است که حاکم بر سایر اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر است؛ مثل برتری احکام شریعت مقدس اسلام بر سایر قوانین و مقررات. همچنین ولی فقیه در مسائلی که حل آنها از طرق قانون مصوب ممکن نباشد و راهحلی در قانون برای آن پیشبینی نشده باشد، با استفاده از «ولایت مطلقه خود» به حل آنها میپردازد.(۱۸)
امام خمینی (قدس سره)
ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس. یک وظیفه سنگین و مهم است نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر برد.
مقام معظم رهبری
ولایت فقیه در رهبری جامعه اسلامی و اداره امور اجتماعی ملت اسلامی در هر عصر و زمان از ارکان مذهب حقه اثنی عشری است که ریشه در اصل امامت دارد.
آیت الله العظمی سید علی سیستانی
حکم کسی که ولایت شرعی دارد در امور عامه (که نظام جامعه و معاش مردم برآن مبتنی است) بر همه نافذ است حتی بر مجتهدین دیگر.
آیت الله العظمی محمدفاضل لنکرانی
مسئله ولایت فقیه از فروع فقهی نیست تا ما بگوییم فلان روایت دلالت دارد یا نه، کدام روایت سندش حجت است، کدام روایت سندش حجت نیست. این یک مسئله عقلی و بدیهی است.
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی
همه بر این عقیده محکم خود استوارند که با نظام امامت، هیچ مشکلی در اداره امور و اجتماع و مسائل فرهنگی و سیاسی مردم پیش نمی آید و ولایت فقیه هم نشأت گرفته از نظام امت است.
آیت الله العظمی جعفر سبحانی
در عصر غیبت به حکم روایات و احادیث، امور وظایف امامت، به مجتهد جامع الشرایط واگذار شده است. اجرای احکام الهی و پیاده کردن نظام اسلامی، بدون هدایت و نظارت فقهی، امکان پذیر نیست.
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
معتقدیم اداره شئون جامعه اسلامی باید از سوی خداوند که خالق همه انسانها است اجازه داده شود. (هرچند پذیرش مردم وسیله پیشرفت این هدف است) و نیز معتقدیم که ولی فقیه نماینده امام عصر (ع) در زمان غیبت است.
آیت الله العظمی حسین نوری همدانی
بافت فقه در دوران غیبت کبری به گونه ای طراحی شده که باید حاکم و ولی برای اجرای قوانین فقهی در تمام ابواب فقه وجود داشته باشد و فقه بدون ولی فقیه ناکارآمد است.
شیخ مفید (قدس سره) از فقهای بزرگوار شیعه، متوفا در سال ۴۱۳ هـ..ق
در عصر غیبت و جدایی از سلطان عادل (امام معصوم) فقیهان شیعه عادل، مدیر خردمند و برجسته می توانند به تولیت و سرپرستی جمیع اموری که تحت ولایت امام معصوم قرار دارد بپردازند.
محقق ثانی، از فقهای بزرگوار شیعه، متوفا در سال ۹۳۷ هـ..ق
فقیه عادل امامی جامع الشرایط فتوا و به اصطلاح مجتهد در عصر غیبت، در همه آنچه که نیابت در آنها مدخلیتی دارد، از جانب ائمه علیهم السلام نیابت دارد.
سید محمدجواد عاملی، از فقهای بزرگوار شیعه، متوفا در سال ۹۴۰ هـ..ق
فانه المجتهد الجامع للشرایط القائم مقام الصاحب عجل الله فرجه. مجتهد جامع الشرایط قائم مقام حضرت صاحب عجل الله فرجه می باشد.
شهید ثانی(قدس سره)، از فقهای بزرگوار شیعه، متوفا در سال ۹۶۵ هـ..ق
در عصر غیبت همواره وجود فقیهی عارف که واجد صفت هم باشد ضروری است.
مقدس اردبیلی (قدس سره)،از فقهای بزرگوار شیعه، متوفا در سال ۹۹۳ هـ..ق
فقها در عصر غیبت نایب مناب ائمه (علیهم السلام) در تمامی امور ولایی می باشند.
ملا احمد نراقی (قدس سره)،از فقهای بزرگوار شیعه، متوفا در سال ۱۷۰۵ هـ..ق:
هر آنچه نبی و امام بر آن ولایت دارند و جزو اختیاراتشان به حساب می آید، فقیه نیز چنین ولایت و اختیاری دارد.
آیت الله العظمی وحید بهبهانی (قدس سره)،از فقهای بزرگوار شیعه، متوفا در سال ۱۲۰۸ هـ..ق
فقیه نسبت به جان و مال مؤمنان اولی است اعم از اینکه خودش یا حاکمانی از جانب او بر امر مؤمنین نظارت و اقدام نمایند.
میرزای قمی از فقهای بزرگوار شیعه، متوفا در سال ۱۲۳۱ هـ..ق:
همان گونه که طاعت از امام بر مکلفین واجب است، اطاعت از فقیه نیز در زمان غیبت به همین منوال می باشد.
آیت الله العظمی شیخ محمد حسن نجفی (قدس سره)از فقهای بزرگوار شیعه، متوفا در سال ۱۲۰۸ هـ..ق
من انکر ولایه الفقیه ما ذاق من طعم الفقه شیئا. هرکس منکر اصل ولایت فقیه باشد معلوم می شود از مزه فقه چیزی نچشیده است.
آیت الله العظمی شیخ اعظم انصاری (قدس سره)،از فقهای بزرگوار شیعه، متوفا در سال ۱۲۸۲ هـ..ق
فقیه در زمان غیبت همانند حکام منصوب در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و صحابه می باشند. بنابراین مردم موظف اند که در امور یاد شده به آنان مراجعه کنند و به نظر آنان جامه عمل بپوشند.
آیت الله العظمی شیخ عبدالله مامقانی (قدس سره)از فقهای بزرگوار شیعه، متوفا در سال ۱۳۲۴ هـ..ق:
تمام آنچه امام به عنوان ولی امر متولی آن است فقیه نیز در عصر غیبت، تولیت آن را بر عهده خواهد داشت.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰