خلبانی که ۱۰ سال از ۱۸ سال اسارت را در سلول انفرادی رژیم بعث بود/ ماجرای محاکمه صحرایی در میدان تیر

به گزارش سردبیر پرس، خبرگزاری فارس در مطلبی به ماجرای ۱۸ سال اسارت سرلشکر خلبان حسین لشکری پرداخت که در ادامه می خوانید؛ «تازه ازدواج کرده بودم و هنوز دندان‌های شیری پسرم علی‌اکبر درنیامده بود که در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۵۹ به من مأموریت دادند به مرز مهران بروم. اطلاع داده بودند که بعثی‌ها به خاک […]

به گزارش سردبیر پرس، خبرگزاری فارس در مطلبی به ماجرای ۱۸ سال اسارت سرلشکر خلبان حسین لشکری پرداخت که در ادامه می خوانید؛
«تازه ازدواج کرده بودم و هنوز دندان‌های شیری پسرم علی‌اکبر درنیامده بود که در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۵۹ به من مأموریت دادند به مرز مهران بروم. اطلاع داده بودند که بعثی‌ها به خاک مهران تجاوز کرده‌اند. با توکل به خدا راهی مأموریت شدم. وقتی بمب‌ها را رها کردم، هواپیمایم مورد اصابت قرار گرفت. تا فرود آمدم دیدم که یک عده تفنگ به دست من را محاصره کرده‌اند. با زبان عربی‌شان من را می‌خواندند و متوجه شدم عراقی هستند و فهمیدم در چنگال بعثی‌ها هستم.» اینها جملات سرلشکر خلبان شهید حسین لشکری است. خلبانی که بیشترین دوره اسارت را با تمام شدائد و سختی‌ها تحمل کرد و بعد از ۱۸ سال اسارت در ۱۷ فروردین ۱۳۷۷ به کشور بازگشت.

اگر بخواهیم به گوشه‌ای از شکنجه‌هایی که بعثی‌ها روی خلبان حسین لشکری انجام می‌دادند، اشاره کنیم، این است که بعثی‌ها هر روز او را محاکمه صحرایی می‌کردند.
چشم‌هایش را می‌بستند و صبح‌ها به میدان تیر می‌بردند و به جوخه می‌بستند و دستور شلیک می‌دادند، اما به سمت دیگر شلیک می‌کردند و خلبان لشکری باز هم مقاومت می‌کرد.
تصورش هم سخت است تحمل یک ساعت در سلول انفرادی بودن، بدون اینکه نه از احوال خانواده‌ات خبر داشته باشی نه اینکه آنها بدانند کجا هستی و چه می‌کنی! اما حسین لشکری ۱۰ سال در سلول انفرادی بود. او در سلول انفرادی و تاریک با یکی دو مارمولکی که در آنجا رفت و آمد می‌کردند هم‌صحبت شده بود. حسین از آن لحظات این‌گونه روایت می‌کرد: «شما نمی‌دانید چقدر تنهایی سخت بود. تنها هم‌صحبت من در آن سلول دو مارمولکی بودند که هر روز به من سر می‌زدند.»
امیر سرتیپ دوم خلبان غلامحسین چیت‌فروش درباره خلبان لشکری می‌گوید: «علاوه بر هزاران شکنجه‌ای که بر روی شهید لشکری انجام شد، وعده ویزای اروپا و وسوسه لذت‌های دنیوی را به او داده شد به امید آنکه او حرف باب میل صدام را بر زبان بیاورد، اما شهید لشکری هرگز این حرف را نگفت.»
خلبان لشکری تا ۱۶ سال هیچ ارتباطی با خانواده‌اش نداشت و مفقود محسوب می‌شد اما بعد از اینکه اولین آزاده‌ها به کشور آمدند خبر از اسارت او دادند، هر چند این خبرها رسمی نبود. آزاده‌ای که لقب سیدالاسرا گرفت، بعد از ۱۸ سال مقاومت به آغوش وطن بازگشت. او هم خلبان بود، هم مفقودالاثر، هم آزاده، هم جانباز و سرانجام شهید.
امیر سرتیپ حسین لشکری بامداد روز دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ یازده سال پس از بازگشت از اسارت به دلیل جراحات و آسیب‌های ناشی از شکنجه‌های دوران اسارات در بیمارستان لاله تهران دعوت حق را لبیک گفت و به یاران شهیدش پیوست.
۲۹۲۱۵