امام درباره سوبسید به میرحسین چه گفت؟/ امام به خلخالی گفت یک نفر بیشتر از موافقت شورا اضافه اعدام کنی بعدی خودت هستی/ نظام را با حرام نمی‌شود حفظ کرد

 به گزارش سردبیر پرس، در همه سال‌های گذشته، روایت‌های مختلف و گاها متضادی درباره نحوه شکل‌گیری انقلاب اسلامی و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی منتشر شده است. سالگرد ارتحال بنیان‌گذار جمهوری اسلامی فرصتی فراهم می‌کند تا نگاه تازه ای به این موضوعات بیندازیم. در این خصوص، سردبیر پرس میزبان حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی رحمانی، از شاگردان امام خمینی، شده […]

 به گزارش سردبیر پرس، در همه سال‌های گذشته، روایت‌های مختلف و گاها متضادی درباره نحوه شکل‌گیری انقلاب اسلامی و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی منتشر شده است.

سالگرد ارتحال بنیان‌گذار جمهوری اسلامی فرصتی فراهم می‌کند تا نگاه تازه ای به این موضوعات بیندازیم. در این خصوص، سردبیر پرس میزبان حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی رحمانی، از شاگردان امام خمینی، شده تا به بررسی این موضوعات بپردازد. رحمانی پس از انقلاب، عضو بیت امام بود و سابقه فرماندهی بسیج مستضعفین و نمایندگی رهبری در نیروی انتظامی را در کارنامه خود دارد. 
رحمانی در بخش اول این گفتگو از فعالیت‌های امام خمینی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی روایت کرده بود و معتقد بود که امام نه‌تنها از ۱۵ خرداد ۴۲ بلکه از پیش از آن، یعنی در سال‌های حیات مرحوم آیت‌الله بروجردی، به دنبال انقلاب بودند. 
او در بخش دوم این گفتگو به نقش دانشگاهیان در انقلاب و نسبت امام با آن‌ها می‌پردازد. رحمانی که معتقد است مهندس مهدی بازرگان پیش از انقلاب در ایران یک قطب مذهبی بود روایت می کند که امام شخصا انتصاب داریوش فروهر به عنوان وزیر در دولت موقت را به بازرگان پیشنهاد می کند.
از او در ارتباط چگونگی هم‌زمانی انتصاب خلخالی و مهدی بازرگان هم سوالاتی پرسیدیم. رحمانی معتقد است که امام در ارتباط با خلخالی سختگیر بود؛ او دوبار از تهدید خلخالی به اعدام توسط امام روایت می کند: یکی آنجا که ایشان به خلخالی گفته بیشتر از ۱۰ نفر نباید اعدام شوند و دیگری آنجا که شایعه شده بود خلخالی ۲۰ نفر را به جای مجرمین اصلی مواد مخدر اعدام کرده است.
از این شاگرد رهبر فقید انقلاب اسلامی در ارتباط با نظر امام درباره خطبه های مربوط به حجاب آیت الله طالقانی هم سوال کردیم. رحمانی معتقد است که سخت‌گیری‌هایی که در ارتباط با مقوله حجاب اتفاق می افتد با مشی امام سازگاری ندارد.
به گفته او، حفظ نظام از اوجب واجبات است یعنی نمی توان کشور را با حرام اداره کرد.
بخش دوم گفتگوی سردبیر پرس با محمدعلی رحمانی، شاگرد امام خمینی را در ادامه بخوانید؛
*****
* به دوران تبعید ایشان در پاریس بپردازیم. اطرافیانی که ایشان در آن زمان داشتند، آدم‌هایی بودند که معمم نبودند و بیشتر در فضای روشنفکری و دانشجویی بودند. مثلا وقتی از ایشان مصاحبه می‌کنند که دنبال چه حکومتی هستید، می‌گویند یک جمهوری مثل فرانسه. اما چون ما مسلمان هستیم، جمهوری اسلامی می‌خواهیم. آن‌ها چقدر بر امام تأثیرگذار بودند؟ مثلا گفته شده که حلقه‌ای مثل آقایان مرحوم یزدی، قطب‌زاده و بنی‌صدر نه فقط بر ایشان اثرگذار بودند بلکه حتی بیشتر وقت‌ها پاسخ‌های ایشان با رسانه‌ها را هم هماهنگ می‌کردند. . .
این هم تحریفی دیگر در تاریخ است. امام همان موقع که در نجف در تبعید بودند و جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شد، یک ضربه کاری به سیستم شاهنشاهی با سخنرانی‌اش زد. سپس همه روشنفکران، بزرگان، دانشمندان، دانشگاهیان و علما در سراسر کشور را که حتی در این جشن شرکت کردند توبیخ کردند. ایشان افشاگری کردند که در آن سال در شیراز واقعا قحطی بود و مشکلاتی برای مردم پیش آمده بود که از نزدیک شاهد بودیم. کشور این همه هزینه می‌کند، در صورتی که فقر در درون کشور بیداد می‌کند. حتی بسیاری از دانشجویان و شخصیت‌های مبارز خارج از کشور را متوجه تأثیرگذاری امام می‌کرد و آن‌ها از ادامه مبارزات امام متأثر شدند.
مثلا پیک ملی متعلق به مارکسیست‌ها بود، اما در همان زمان می‌دیدید که پیام‌های امام را می‌خوانند. کنفدراسیون برای چپی‌ها (دانشجویان خارج از کشور) بود، اما آن‌ها در جزوه هایشان پیام‌های امام را می‌خواندند. امام مرتب به دانشجویان خارج از کشور، انجمن اسلامی دانشجویان مقیم اروپا، کانادا و آمریکا پیام‌هایی می‌دادند که جمع‌آوری شده است.
مشاهده می‌کنید خط روشن است و این‌گونه نیست که امام متأثر از کسی باشد. امام این خط را می‌دهد و آن‌ها را درجریان می‌گذارد که این نهضت تا پیروزی باید ادامه داشته باشد و شما دانشجویان مسلمان در اروپا، آمریکا و کانادا چه وظایفی دارید. کسانی که جذب این جریان بودند، امثال آقای دکتر یزدی بودند؛ دکتر یزدی نماینده حضرت امام در میان دانشجویان مقیم آمریکا و کانادا، حتی در مورد امور حزب بود. محمد هاشمی هم آن موقع در خارج بود. آقای قطب‌زاده و دوستانشان در آلمان بودند، آقای طباطبایی و بقیه آقایان و شخصیت‌ها هم همین‌گونه بودند.
مهندس بازرگان در داخل کشور یک قطب مذهبی بود
در فرانسه آقای بنی‌صدر و عده دیگری بودند. آقای حسن حبیبی که از چهره‌های فرهیخته کشورمان هستند، هم آن‌جا بود. همه این‌ها ناشران اندیشه‌های پاک امام در خصوص نهضت بودند. در داخل هم شخصیت‌هایی بودند. آقای بازرگان کم شخصیتی نبود. او یکی از قطب‌های مذهبی بود، با همان روشی که خودشان داشتند. دلیلی که رژیم این افراد را طولانی مدت زندانی می‌کرد، اما نمی‌کشت این بود که خود امام و بقیه همان‌گونه که مبارزه با استعمار می‌کردند، از سوی دیگر مراقب بودند که چپ در ایران لانه باز نکند. بسیاری از چپی‌های ایران از آن روش خود بازگشتند. مارکسیست‌های خیلی تند، از عقیده خود بازگشتند و به این نتیجه رسیدند، این راهی که نهضت اسلامی طی می‌کند خیلی بهتر از راه آن‌هاست. من خیلی از این افراد را در عراق می‌دیدم. بله عده‌ای هم متعصب بودند و از راه خود برنمی‌گشتند. مثلا گروه جَزَنی واقعا مارکسیست بودند و جریان جنگل را درسیاهکل آغاز کردند و در زمستان سخت از پا درآمدند و همه این‌ها را از هوا و زمین زدند و کشتند. اما این‌ها مبارزانی بودند که از زندان فرار کرده و چهره شده بودند. لذا جوان‌های مسلمان هم بی‌تمایل نبودند، ‌که گروه مسلح تشکیل دهند. اما امام هیچ وقت اجازه نداد.
آقای طالقانی بیش از ۱۰ سال زندان بود. آقای منتظری بیش از شش سال زندان بود. پسرشان محمد منتظری با آن شکنجه‌های سخت ۳-۴ سال زندان بود. آقای هاشمی یک بار محکوم به اعدام شد که علماء اقدام کردند. ایشان ۴ سال برای تألیف کتاب « فلسطین؛ کارنامه سیاه استعمار» در زندان به سر برد.
مرحوم حجت الاسلام محمد منتظری پسر آیت‌الله منتظری، به نجف آمد و بین ما انسجام خوبی ایجاد کرد. به خاطر این‌که زندان رفته بود، تشکیلات و اقتصاد می‌دانست و در کل آدم فرهیخته‌ای بود و همه او را قبول داشتند.
آقای بازرگان در دفتر امام گفت که هوشی مینه‌ی (رهبر ویتنام) انقلاب ما آقای محمد منتظری است. ایشان وقتی به نجف آمد و عراقی‌ها (رژیم بعث) عرصه را بر امام تنگ کردند و گفتند که دیگر برای ایران اعلامیه و نوار نفرست و همین‌جا تدریس کن و کاری انجام نده. امام گفت تا این‌جا هزاران تن از بچه‌های ما در زندآن‌ها و شکنجه گاه‌ها هستند، شما کاره‌ای نیستید مرا محدود کنید. اگر نمی‌خواهید از این‌جا می‌روم و گذرنامه خود را فرستاد و درخواست کرد خروجی بزنند تا برود.
شاه به امام پیغام داد که با آمریکا کاری نداشته باش. نگو دین از دست رفته است. کاری با صهیونیست و اسرائیل نداشته باش و نگو بدبختی‌های ما از آمریکا و اسرائیل است. کاری به شاه نداشته باش. امام گفت مساله اصلی ما این‌ها هستند. ما شما را واسطه این‌ها می‌دانیم. ما ذلت استعمار را نمی‌خواهیم.
امام در پاریس که بود حاج محمد منتظری گفت چند نفر از روشنفکرانی که در اطراف شما هستند، ایرانیانی که از سراسر کشور برای دیدن شما می‌آیند و همه خواهان یک نهضت پرشور هستند، اکثر این افراد اطلاع ندارند و خیال می‌کنند انقلاب را همین چند نفر و شخص آقای خمینی دنبال می‌کنند. اجازه می‌دهید قدمی بردارم و کسانی که در ایران زندان و یا تبعید هستند از علماء، بزرگان، اساتید و دانشگاهیان، عکس هایشان را جمع کنم و در دیوارهای نوفل لوشاتو بزرگ بزنیم تا آقایانی که از اروپا، آمریکا و کانادا می‌آیند، ببینند که چقدر عالم در زندآن‌ها هستند. چقدر روحانیون با شخصیت ممنوع المنبر هستند و در فشار قرار دارند. امام گفت کارخوبی است اما به یک شرط انجام دهید. هر کدام هرچقدر زندان رفتند یا هرچقدر در تبعید هستند، این‌ها را زیر عکس‌ها مشخص کنید، همراه با سن و سالشان و من این‌ها را ببینم و بدون دیدن من انجام ندهید.

امام گفت عکس سیدمهدی هاشمی را به خاطر خرید اسلحه از بین زندان‌رفته‌ها بردارید
این اطلاعات را از ایران فرستادند وبه علاوه همه آن‌چه در فرانسه بود، چون بیشتر اعتصاب‌ها در کلیساهای فرانسه را آقای منتظری با بچه‌ها راه می‌انداخت و آقای بازرگان حق داشت او را هوشی مین ایران خطاب کند.
امام این‌ها را دید. برخی را گفت حذف کنند، چون زمینه برای کارهای مسلحانه انجام داده است. اسلحه خریده است ما بنا نداریم کسی کشته شود. یا مثلا فرد دیگری یعنی آقای سیدمهدی هاشمی را امام گفت عکسش را بردارید. گفتند او دو سه سال زندان بود. امام گفت به خاطر برخی از تحجرهای مذهبی‌اش و اینکه به دستور او آقای شمس آبادی را خفه کردند، این عکس نباید میان مجاهدین و مبارزین باشد.
آن دسته از روحانیونی که چند سال زندان و یا در تبعید بودند، مثل آیت‌الله خامنه‌ای که در ایرانشهر تبعید بودند و به چند جای دیگر مثل طبس تبعید شدند. آیت‌الله فاضل لنکرانی به یزد تبعید شد. برای همه آن‌ها بیلبوردهای بزرگی گذاشتند.
برخی از این آقایان مثل آقای یزدی گفت خدا خیرت دهد آقای محمد منتظری؛ عده‌ای که از اروپا می‌آیند یا خود اروپایی‌ها، این‌ها را ندیدند و فکر می‌کنند که آقای خمینی فقط انقلاب کرده است.
امام از «مرگ بر بازرگان» گفتن ناراحت می‌شد و به آقای هاشمی تذکر داد
من از سالیان سال قبل از انقلاب با آقای مهندس بازرگان آشنا بودم. نماز شب او ترک نمی‌شد و امام به خاطر این‌که عده‌ای مرگ بر بازرگان می‌گفتند، ناراحت می‌شد. به آقای هاشمی گفت مأموریت داری در نماز جمعه به مردم بگویی نباید به وی جسارت شود. اختلافات نظر با من دارد، ولی آدمی است که می‌آید با من صحبت می‌کند، چرا این‌کار را می‌کنید.
آقای مهندس بازرگان آدم متدین، باسواد، متقی، پرهیزگار و پاکدامن از نظر آلودگی به پول و مادیات بود. 
* فضای زندگی در فرانسه (یعنی از نزدیک مشاهده کردن غرب و دموکراسی در آن) بر روی مواضع امام تاثیر نداشت؟ 
… این‌ها از قبل هم در وجود امام بود. در پاریس نه این‌که ایشان به مقتضیات شرایط آنجا، مواضع روشنی داشت، بلکه زمینه فراهم شده بود که نظر اصلی خود را بدهد.
مطالعات امام درباره سلطنت، جمهوریت و سیستم‌های حکومتی، دوستان و شاگردانش، شخصیت‌هایی مثل آقای هاشمی، آیت‌الله بهشتی و مرتضی مطهری فرهیختگانی بودند که راجع به این مسائل کار کرده بودند و اگر اطلاعاتی داشتند، در اختیار امام می‌گذاشتند. اما امام در عین حال زمینه را برای احکام مساعد می‌دید. مثلا در ایران در زمان تظاهرات و دادن شعارها، حتی علماء و برخی از بزرگان ما احتیاط می‌کردند که زن در خیابان شعار ندهد، چراکه صدای اجنبی گوش کردن جایز نیست. حضرت امام در پاریس بود، از ایران نامه نوشتند که وضع این‌جا چگونه است. به امام گفتند که چرا خانم‌ها بیرون می‌آیند، آن‌ها را منع کنید. آقایان که برای تظاهرات می‌آیند، بس است. امام فرمود خانم‌ها را منع نکنید، آن‌ها هم مثل آقایان حق دارند اظهارنظر کنند و فریاد بزنند. صدای آن‌ها و شعارشان برای اجنبی اشکالی ندارد. این حرف‌ها کهنه است. کجای اسلام منع شده است؟ مگر حضرت زهرا برای دفاع به مسجد پیغمبر و در میان مسلمین نیامد؟ مگر محرم آن‌ها بود؟ حضرت زینب در طول جریان کربلا، مجالس متعددی که تشکیل می‌شد یا زمینه برای اظهارنظر فراهم می‌شد، سخنرانی می‌کرد، مگر محرم همه بود؟ این‌ها همان متحجرها هستند. عده‌ای اجازه نمی‌دادند. امام پاسخ استفتاء را داد که امروز حضور زن‌ها در تظاهرات و فریادهای بلند آن‌ها علیه استبداد و استعمار، دارای ثواب است نه گناه.
وقتی امام گفت یک جمهوری مثل همین فرانسه می‌خواهیم
آن‌جا که در پاریس بودند، خبرنگاران خارجی زیادی می‌آمدند که از برخی از فرهیختگان هم سوال می‌کردند که شما چه نظامی و چه سیستمی به جای سلطنت مشروطه در ایران می‌خواهید به وجود آورید؟ امام گفت؛ جمهوری اسلامی. سوال کردند جمهوری؟ گفت در تمام این کشورها که جمهوری است مگر متکی به آرا و انتخابات نیست؟ جمهوریت را مگر قبول ندارید؟ در تعریف جمهوریت مگر گفته نشده است که عرضه کردن اشخاصی به مردم و آرای که آن‌ها یک کس را انتخاب می‌کنند. گفتند چرا همین‌طور است. گفت پس معنای حکومت مردم بر مردم همین است و این جمهوری مثل همه جمهوری‌هاست با یک فرق. آن این است که این جمهوری‌ها اکثرا لائیک و قائل به جدایی دین از سیاست هستند. کلیسا، مسیحیت و یهودیت نقشی در مسائل سیاسی و اجتماعی مردم ندارند. اما ما می‌گوییم که پیامبر اسلام از اول حکومت تشکیل داد، یعنی دین و دولت باهم برابرند. دولت باید منشعب از دین باشد و در ایران هم ما می‌گوییم مقررات زندگی فردی و جمعی مردم و قوانینی که تنظیم می‌شود، بر اساس قوانین اسلامی باشد. حتی سوال کردند که اقلیت باید چکار کنند؟ گفت همه با اقلیت‌ها برابرند و آن‌چه که در دنیا با آن‌ها رفتار می‌شود، رفتار می‌کنیم. هموطنان مسیحی ما درباره اعتقاد خود آزادند. سوال کردند که کمونیست‌ها چطور؟ گفت؛ بله آن‌ها هم آزاد هستند. ما کسی را برای کمونیست بودن، نباید مورد فشار قرار دهیم. اما هرکسی حتی مسلمان‌، اگر چنآن‌چه علیه اسلام وارد مبارزه شود، قانون جلوی او را می‌گیرد.
با آمدن حضرت امام، همه آن‌هایی که با پرواز انقلاب آمدند، کسانی بودند که جزو یاران امام بودند. گرچه امام فرمودند که من جانم در خطر است و دوست ندارم جان شما هم به خطر بیفتد. بنابراین شما بعدا بیایید. اما آن‌ها عاشقانه گفتند همانطور که شما وارد کشور می‌شوید، ماهم در کنار شما هستیم.
امام، داریوش فروهر را برای وزارت به بازرگان پیشنهاد کرد
ولی امام قبل از این‌که برادرهای آن‌جا بیایند، در ایران به آیت‌الله مرتضی مطهری مسئولیت سپرد که عناصری را که سابقه مبارزاتی، صلاحیت علمی، آگاهی و مدیریت درستی بر دانشگاه و آگاهی دارند، را جمع کرده و برای تشکیل شورای انقلاب لیستی تهیه کنند. این‌ها چه کسانی هستند: مهندس بازرگان، مهندس نصیری، دکتر یدالله سحابی، مهندس عزت‌الله سحابی، آیت‌الله طالقانی و دیگران که اسمشان یادم نیست. ترکیبی از این شخصیت‌ها و روحانیون برجسته‌ای مثل آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله مهدوی کنی و غیره بودند.
چه کسانی دولت موقت را تشکیل دادند؟ آقای دکتر کریم سنجانی که در ایران بود نه در خارج. او اولین وزیر خارجه ماست. آقای صباغیان وزیر کشورماست. دکتر فروهر وزیر کار و امور اجتماعی. آقای بازرگان به عنوان رئیس دولت، به امام می‌گوید که ایشان ( دکتر فروهر) رئیس حزب ملت است. امام می‌گوید به حزبی و نهضتی توجه نکنید، بلکه فراحزبی فکر کنید و کسانی که صلاحیت دارد را انتخاب کنید.
در دولت مهندس بازرگان به فروهر مسئولیت ندادند. امام مداخله می‌کند و می‌گوید من پیشنهاد یک وزیر به شما می‌دهم، آقای دکتر فروهر را انتخاب کنید. امام گفت آقای دکتر فروهر آن‌جا در پاریس پیش من آمده است و سابقه مبارزاتی و زندان دارد. کاری به نحوه تفکرش نیست. آقای فروهر مسلمان بود، رئیس حزب ملت بود، حتی از پان ایرانیست‌های داغ هم نبود. به هرحال ملت ایران برایش ارزش داشت و ملی بود. 

* یعنی قبول ندارید که روحانیون بیشتر از روشنفکران اطراف امام بودند.
نه خیر. این‌که می‌گویند گروهی کم‌کم کنار گذاشته شدند، به خاطر آن دیدگاه های خودشان بود. مگر مجاهدین خلق اول نمی‌آمدند. امام به این‌ها راه داد. مثلا امام از اول بینشش این بود که کشور ارتش لازم دارد. حتی جوانان انقلابی ما از روحانی، دانشجو، برخی از اساتید فرهیخته که در جریانات حزبی (مجاهدین، توده‌ای و فدائیان )هم بودند، نزد امام آمدند. متدین و غیر متدین به عنوان انقلابی به امام گفتند می‌خواهید این ارتش را حفظ کنید؟ امام گفت بله. گفتند؛ این‌ها قاتلین برادران و فرزندان ما هستند. مگر این‌ها نبودند که با مسلسل در ۱۷ شهریور، در راهپیمایی‌ها و حکومت نظامی‌ها مردم را نشانه گرفتند. می‌خواهید این‌ها دوباره انسجام پیدا کنند؟ اگر کودتا کنند و به جان ما بیفتند، چه کسی جوابگو است. امام گفت از شما سوال می‌کنم؛ این ارتش از پول چه کسی درست شده است؟ گفتند از پول ملت. گفت این ارتش بعد از پیروزی انقلاب به چه کسی پیوستند؟ به ملت پیوستند یا هنوز هم بحث شاه می‌کنند؟ گفتند به ملت پیوستند. گفت این‌ها انقلاب را پذیرفتند. همین الان ارتش را منحل کنیم اگر از شوروی حمله شود، شما بلدید خلبانی کنید، تانک سوار شوید، مسلسل به دوش بگیرید و … گفتند نه. الان ما اگر ارتش را منحل کردیم، از شرق یا غرب به ما حمله کردند، مردم با چوب دستی از خود دفاع کنند؟ همه ساکت شدند. امام گفتند ارتش و نیروی مسلح باید حفظ شود و در آینده باید این‌ها را تقویت کنیم.
مسعود رجوی می‌گفت ارتش ضدخلقی باید نابود شود
در روزنامه‌های وقت مثل کیهان و اطلاعات بخوانید می‌بینید که یک هفته یا ۱۰ روز بعد از پیروزی انقلاب، مسعود رجوی در میدان هفت تیربه مجاهدین خلق گفت باید ارتش ضد خلقی نابود گردد.
فدائیان در میدان فوزیه (میدان امام حسین امروزی)، خلق جمع شدند و رهبرشان سخنرانی کرد، گفت این خون آشامان باید به دار آویخته شوند. این حکومت می‌خواهد کاری کند که همین‌ها را برابر ما قرار دهد. شکنجه‌گران را می‌خواهند، دوباره بر ما مسلط کنند. در حالی که امام بعد از آن بیانیه داد که هرکس از هر جناح و گروهی حتی هر معممی سخن از انحلال ارتش کند و جسارت به ارتش کند، این‌ها امروز سربازان حضرت ولی‌عصر هستند و به اسلام پیوستند، هر نوع تضعیف این قشر خلاف است. به این جمعیت گفت شما جوانید و من حرفتان را قبول دارم. ولی من بیشتر از شما تجربه دارم، الان ۲۵۰ هزار مسلح آموزش دیده داریم. اگر این‌ها را جمع کنیم و اسلحه هایشان را بگیریم، تا بروند پی خانواده هایشان. این افراد با خانواده هایشان چندمیلیون نفر می‌شوند. این‌ها بیکار می‌شوند. اگر از خارج روزی به این‌ها بگویند که به شما مخفیانه اسلحه می‌دهیم تا کار دولت را تمام کنید، شما را جمع نمی‌کنند؟ گفت فکر شما غلط است. برادران، جوانان و انقلابیون عزیز می‌دانم شما زندان رفتید و شکنجه شدید.
*از سال ۵۷ که امام ایران آمدند تا سال ۶۸ که فوت شدند، می‌بینیم که حلقه اطرافیان ایشان روحانیون و از سنخ روحانیون شدند. 
رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه و رئیس مجلس که آقای هاشمی و چند نفر روحانی دیگری که در مجلس بودند، ببینید که اکثریت با شخصی هاست یا روحانیون؟ در ادوار مختلف ببینید چند نفر روحانی در ارکان اصلی هستند؟ قوه قضائیه، همه دادگستری چی‌ها هستند همراه با قضات شرع که طبق قانون باید مجتهد باشند، یعنی از روی ناچاری است وگرنه آن‌جا هم شخصی بودند. مثلا مهندس حریری رئیس دادگستری بود. این نیست که کاره‌ای نباشد، سیستم کار دادگستری را وزیر می‌چرخاند. چون برای رئیس قوه قضائیه که باید مجتهد رسمی باشد، مثل آیت‌الله موسوی اردبیلی که صدها دانشجو را تربیت کرده بود.
امام گفتند اگر این‌ها اطمینان من به آینده را سلب نمی‌کردند من به روحانیت میدان نمی‌دادم
عده‌ای جمع شدند گفتند، آقای بهشتی اولین رئیس جمهور شود. امام مخالفت کرد و گفت من نمی‌خواهم روحانیون رئیس جمهور شوند. به همین دلیل چند نفر برای ریاست جمهوری ثبت نام کردند، از جمله آقایان بنی‌صدر، قطب‌زاده، صادق طباطبایی، داریوش فروهرو مدنی. این‌ها دلیل بر این است که امام به این‌که روحانیون در کارهای اجرایی باشند، گرایش نداشت. بعدها نیز امام در یک سخنرانی گفت که اگر بعضی از این آقایان کاری نمی‌کردند که اطمینان مرا به آینده این مردم سلب کنند، من هیچ‌وقت میدانی برای روحانیت قائل نبودم.
* آیا آقای بازرگان این نگاه را سلب کرده بود؟ چون رد صلاحیت شد.
 نخیر. امام همیشه در برابر قانون تسلیم بود. می‌گفت اگر هرکس تأیید صلاحیت شد، می‌تواند بیاید. کسی مانع نشود. کما این‌که برای خبرگان، به امام گفتند فلانی کمونیست است. گفت باشد به شما چه. اهل مبارزه است و برای سقوط نظام مبارزه کرده است. مقدم مراغه‌ای مسلمان بود؟ نه. کسانی که در خبرگان قانون اساسی بودند، همه یکدست آخوند بودند. نخیر. حقوقدانان هم بودند، مثل آقای بازرگان و سحابی.
امام گرایشی به این‌که کار دست آخوند باشد، نداشت. مگر آن‌جایی که واقعا چاره‌ای نبود. مثلا در قانون اساسی مشروطه می‌دانید که پنج فقیه در کنار حقوقدانان باید باشد، کپی همین در جمهوری اسلامی هم هست.

امام به خلخالی گفت از این ۱۰ نفر یک نفر اضافه اعدام کنی، دوازدهمی خودت هستی
* آن زمانی که آقای بازرگان به عنوان نخست وزیر انتخاب کردند، همزمان آقای خلخالی هم انتخاب شدند. بازرگان روشنفکر و اهل مدارا بود. در مقابل خلخالی اهل برخوردهای سفت و سخت بود. این دو انتخاب را چگونه می‌توان درک کرد؟
در همان‌جا می‌بینید که دکتر اسدالله مبشری وزیر دادگستری است که یکی از حقوقدانان بزرگ محسوب می‌شد. اصل اوست.
* اما محاکمات افراد رژیم قبل را آقای خلخالی انجام می‌داد.
او به عنوان یک قاضی بود. قاضی حکم صادر می‌کند و لکن کسان دیگر، حقوقدانان هستند که لایحه می‌نویسند، یکی دفاع می‌کند، یکی توضیح می‌دهد. بنده از آقای خلخالی دفاع نمی‌کنم. من در جریان اعدام‌های اولیه بودم.
مثلا در شب اولی که ۶ یا ۷ نفر اعدام شدند، آقای بهشتی پیش امام آمد و گفت‌: ما و همه حقوقدانان به ۱۰ نفر رسیدیم که مجرم هستند و محاکمه شدند و نتیجه این شد که باید اعدام شوند. ولی شنیدیم آقای خلخالی گفتند که من امشب ۱۴ نفر را اعدام می‌کنم. آقای بهشتی رک به امام گفت، اگر قرار شود آقای صادق خلخالی‌، با این‌که مجتهد، زندانی و شکنجه شده است و ما قبول داریم، این نظر جمع ما را بشکند و بگوید مثلا این ۴ نفر را هم جزو اعدامی‌ها می‌دانم، ما کاری نداریم و مسئولیت خلخالی با شماست. امام فرمود خیر. آن‌چه که شما، شورا و حقوقدانان رسیدید، باید همان عمل شود، یک نفر نباید اضافه شود. بعد از رفتن آن‌ها من از آقای حسن صانعی سوال کردم که چه اتفاقی افتاد؟ گفت امام خلخالی را احضار کرد. امام به خلخالی گفت اگر غیر از آن‌چه شورا تصویب کرده، یک نفر اضافه شود، یعنی یازده نفر شود، دوازدهمین نفر خودت هستی. رنگ خلخالی پرید.
* به حرف امام گوش کرد؟
بله. وگرنه راهش نمی‌دادند.
* می‌گویند خلخالی یک سری از محاکمات را بدون هماهنگی انجام می‌داد …
نمی‌دانم. اگر آن‌گونه باشد که خیلی‌ها شروع می‌کردند، هر کس شکنجه شده بود، شکنجه‌گر را گیر می‌آورد و با یک تیر می‌کشت. این‌ها کاری به محاکمه ندارد، اما کسانی که محاکمه می‌کردند، افراد فرهیخته‌ای بودند که کار قضایی بلد بودند و همه این‌ها امضا می‌کردند تا فردا روز جواب پس دهد.
الان می‌گویند مثلا تیمسار رحیمی را بی‌خود کشتند. او به قول امام در سخنرانی علنی گفت که اگر کسی به جهنم هم می‌رود، مرد باشد. آقای تیمسار رحیمی که مسئول فرماندهی تهران بود، گفت تا آخر می‌گویم ، جاوید شاه ولی اعدامم کنید. همه کارها را به امام اطلاع می‌دادند.
امام گفت هرکسی که فقط به من صدمه زده را بخشیدم
* بقیه کارهایی که خلخالی می‌کرد هم اطلاع می‌دادند؟
بله. آقای خلخالی مستقل نبود که کاری کند و به امام اطلاع ندهد. درباره آقای خلخالی دو مورد را می‌گویند. یک: اعدام آقای هویدا؛ دادگاه تشکیل شد، هویدا همه حرفش این بود که همه کارها به دستور شخص اعلی‌حضرت بود. کیفرخواست ایشان که حدود بیست مورد است، وی برخی را جواب داده است. مثلا در مورد محارب گفته، یعنی چه؟ یعنی من دشمن خدا هستم؟ من مادرم نماز می‌خواند و من این‌گونه و آن‌گونه هستم. گفتند تو ۱۳ سال نخست وزیر کشوری بودی که در زندان هایش چنین شکنجه‌هایی شده‌، این مسائل رخ داده است، شما چه جوابی می‌دهید. وقتی حکم هویدا صادر شد، خلخالی گفت که حکم اعدام او با من است. او را به جوخه اعدام بردند. آقای هادی غفاری هم بود … .
دوم؛ پاکروان است که رئیس ساواک بود. وی در سال ۱۳۴۲ در ایام درگیری‌ها در فیضیه حسابی با چکمه به شکم خلخالی می‌زد. وی گرفتار اسهال خونی و مدتی هم بیمار شد. خلخالی به او گفت اینکار را نکن، یک روزی می‌بینی که من به شکم تو چکمه می‌زنم. به او گفت …. عوضی ساکت شو.
آن روز که پاکروان را می‌خواستند محاکمه کنند، شخص آقای خلخالی هم‌، به شورا رفت و فجایع او را گفت. این‌که امام را گرفت و به زندان برد و در زندان به امام اهانت کرد. امام شخصا فرمود هرشخصی که به من صدمه‌ای زده و اهانتی کرده است، من او را بخشیدم. برای نمونه آقای جمشید اعلم.
شورای انقلاب از طبقه بالا می‌آمدند. آیت اله طالقانی، مهندس بازرگان، دعائی و بقیه اعضاء هم بودند. پیرمردی به نام جمشید اعلم را آورده بودند که من خودم هم آن‌جا بودم. پیرمرد قد بلندی داشت و می‌لرزید. وقتی امام در عراق بود و ایرانی‌ها را بیرون می‌کردند، امام تندترین تلگراف را به احمد حسن بکر زد که چرا با ایرانیان و مسلمانان این رفتار را می‌کنید. شما ۶ ماه به یهودیان مهلت دادید که اثاث و خانه و زندگی خود را بفروشند و بروند، ولی این‌ها را پشت کامیون‌ها می‌ریزید و لب مرز مثل آجر خالی شان می‌کنید. این چه جنایتی است. یعنی هیچ کس جرات نداشت این حرف‌ها را بزند، حتی ما که رفتیم تلگراف را بزنیم، آن فردی که مسئول بود، گفت شما دیوانه هستید. من و آقای کروبی که از مبارزین بود، آن‌جا بودیم. آن شخص گفت که بند انگشت‌های مرا قطع می‌کنند. گفتیم برای آیت‌الله خمینی است ما برای تو می‌خوانیم، تو بزن. محتوای تلگراف به احمد حسن بکر است، به تو چکار دارد. اگر نزنی باید دستت را قطع کنند. آن فرد تلگراف را برای ریاست جمهوری زد. آن وقت در ایران این سناتور جمشید اعلم شروع به توهین کردن به آقای خمینی کرد. 
آقای فلسفی در مجلس ختم یکی از علمای تهران‌، به بالای منبر رفت و گفت یک سناتور به یک مرجع تقلید جسارت کرده است. جمعیت دو هزار نفری فریاد زدند: غلط کرده است. سپس از امام تجلیل شد در آن زمان که هرکس اسم از امام می‌آورد، گردنش را می‌زدند. همین آدم که جسارت کرده بود، شب پیروزی انقلاب گرفته و آورده بودند. من خودم به چشم دیدم که همین‌طور می‌لرزید. آقای مهندس بازرگان خیلی ناراحت بود و تا چشمش به او افتاد، گفت همین به آقای خمینی و رهبر ما جسارت می‌کرد. حاج احمد آقا هم بود. در انتها مهندس بازرگان گفت؛ به امام بگویید که این آقا را آوردند. هرچه نظر ایشان است، اعمال شود. حاج احمد آقا به داخل رفت و به امام گفت. امام فرمود او را رها کنید برود، به من فحش داده است، من که خدا نیستم. آقایان گفتند این‌گونه نمی‌شود، حداقل یک التزامی از وی بگیریم. بنده خدا که دستش هم می‌لرزید، نوشت من اشتباه کردم. حتی امام گفت اگر نسبت به حقوق ملت مسئله‌ای ندارد، من هم خودم به شخصه می‌بخشم.
کسان دیگری هم بودند؛ مثل فرمانده پارچین که سرهنگی به نام مظاهر کیا بود و آذری هم بود. او را هم با چشمان بسته آورده بودند. یک نفر هم از اطلاعات پارچین آورده بودند. تا این دوتا را آوردند مهندس بازرگان نگاه کرد، ترکی با او صحبت کرد و گفت فلانی هستی، گفت بله. رفتند به امام گفتند که او آدم سالمی است. بنده از امام حکم گرفتم تا ایشان را برای پارچین معرفی کنم. بنده با یکی دو نفر دیگر رفتیم و همه را در آمفی تئاتر جمع کردیم که هنوز عکس‌های شاه بود. در آن‌جا همگی از این سرهنگ تجلیل کردند. به من گفت آقای رحمانی اگر این‌جا به دست گروهک‌ها بیفتد … این‌جا مرکز تبدیل باروت به تی‌ان‌تی است، اگر منفجر شود، تا میدان شهیاد تهران از بین می‌رود. مرا در جیپ نشاند و دور تا دور پادگان گشتیم و دونفر از سربازانی که مانده بودند، دستش را می‌بوسیدند. برای آن‌ها از بیرون کباب گرفت. می‌گفت این‌ها هم فقط دونفر هستند و اگر هجوم آوردند، صدمه می‌بینند. به آن‌ها یاد داد که اگر کسی آمد، بزنید من جواب می‌دهم تا کسی وارد پارچین نشود.
مرد و زن تا چشمشان به آن فرد دیگر که اطلاعاتی بود، افتاد، گفتند یا ما را آتش بزنید یا ما او را می‌کشیم. این‌ها بسیاری از دختران و زنان شوهردار را برای خارجی‌ها می‌بردند. بنابراین در سیستم امام این نبود که هرکس را که همین فرد مثلا خلخالی قاضی شده‌، به اختیار خود هر کاری بکند. من نمی‌گویم اتفاق خلاف نیفتاده است، نمی‌توانیم بگوییم. بعضی جاها هم به این اقدامات آقای خلخالی اعتراض داشتند.
ماجرای قبرهای قلابی که خلخالی درست کرده بود
* یعنی امام هم شخصا به خلخالی اعتراض می‌کرد.
من با این حرف نمی‌خواهم خلخالی را تطهیر کنم. خلخالی یک بار به فرودگاه مهرآباد رفت، دید در آن‌جا جوان نازنینی را چاقوکش‌ها به شکمش چاقو زدند. آقای خلخالی گفت چه شده است؟ اهالی محل گفتند این پسر کفتر باز است. بالای خانه‌ها می‌رود و دید می‌زند. ایشان آمده گفته پسرم چرا بالای پشت بام می‌آیی. ما زندگی داریم. به او می‌گوید حالا قلدر محل شدی و جلو من را می‌گیری و او را می‌کشد. آقای خلخالی این‌جا احساس مسئولیت می‌کند. چون اگر هرکس، دیگری را بکشد، هرج و مرج می‌شود. گفت من قاضی و مجتهد هستم و این‌جا هم آقایان شهادت دادند که شما به خاطر یک اعتراض، عمدا جوان مردم را کشتی. به ولی مرد جوان می‌گوید برو او را بکش، من هم قاضی هستم و امضا می‌کنم. این مسائل ممکن است جاهایی اتفاق افتاده باشد.
آقای خلخالی ریشه مواد مخدر را خشک کرد. خیلی از جاها دیدم که از ایشان به نیکی یاد می‌کنند.
او که به سیستان و بلوچستان رفته بود، در آن‌جا عده‌ای کاروانی را زده و در رفته بودند. آن‌جا حدود ۲۰ تا قبر بوده که رویشان اسم اشخاص نوشته شده بود. من دفتر امام بودم، برادر خانم ایشان آقای رسولی، که جزو اعضای دفتر امام بود، عصبانی شد و به امام گزارش داد، آقای صادق خلخالی شوهر خواهر من که برای مبارزه با مواد مخدر در سیستان و بلوچستان است، نتوانستند کاروان او را بگیرند، ۲۰ نفر از افراد عادی را کشتند و همآن‌جا دفن کردند. تا به امام گفته شد. ایشان به احمدآقا گفت. آقای سراج الدین موسوی هم فرمانده کمیته بود و الان هم هست، بلافاصله خواستند که آقای خلخالی باید به این‌جا بیاید. به امام گزارش دادند. بنده در حیاط بودم. امام فرموده بودند اگر این قصه ثابت شود، باید خلخالی را با حاج صفا که او هم در دادگستری بود، بیاورند. اگر این مسئله محرز شد که بدون حکم قضایی یک نفر خودش حکم کرده است، جلو حسینیه خودم از درخت آویزان می‌کنم. رنگ ایشان پرید. امام گفت چرا در حکومت اسلامی کسی زیاده روی می‌کند.
آن زمان کسی جرأت نمی‌کرد بگوید، خلخالی اشتباه کرده است، چراکه برای خود برو و بیایی داشت. چندنفر سوار یک هواپیمای کوچک شدند، آقای حاج بهرام فرمانده کمیته در سیستان و بلوچستان بود. این‌ها رفتند، آقای خلخالی گفت برای چی مرا این‌گونه احضار و اسیر کردید. گفتند برای این جنایت. گفت اگر شما به آن‌جا رفتید و توانستید به اندازه یک بند انگشت خاک را بکنید که جنازه در آن باشد، مرا اعدام کنید. گفت من دنبال کاروان بودم نتوانستم. گفتم الان خبرنگاران می‌آیند و می‌گویند هیچ کاری نکردی و آبروی من و نظام می‌رود، این قبرهای صوری و اسم‌های قلابی را ساختیم. اگر شما زیر یکی از این قبرها آدم پیدا کردید، مرا اعدام کنید. این افراد رفتند و بررسی کردند. زنگ زدند که همان که خلخالی گفته درست است. این‌ها را برای دفاع از او نگفتم. ممکن است دادستانی‌ها و قاضی‌ها هم اشتباه کنند، یا در جایی مثل زندان ها. امام چهار نفر از جمله آقای سیدهادی خامنه‌ای را مأمور کرد و گفت بروید از زندان‌ها گزارش بگیرید.
* از زندان اوین؟
بله از اوین و دیگر زندان‌ها. بحث جداسازی شد که مثلا این‌هایی که پرونده شان مواد مخدر است، جدا باشند. امام گفت نباید این‌گونه باشد، حتی در زمان آقای موسوی تبریزی که دادستان بود، هم این‌گونه شد. خانمی نامه‌ای به رئیس دفتر امام آقای توسلی نوشت. ایشان گفتند من راضی نیستم آن را بخوانم، به خود امام دهید. امام وقتی خواندند، گفت بی‌درنگ باید آقای موسوی بیاید. گفتند چرا، گفت این خانم گفته که شوهرم به ۱۰ سال زندان محکوم شده است. دو سال را من تحمل کردم. نزد دکتر رفتم گفت شما باید نزد شوهرت باشی وگرنه شما باید کسی را برای خود انتخاب کنید. من متدین هستم و حاضر نیستم دینم چنین و چنان شود. من که گناه نمی‌کنم ولی اگر کسی گناه کند، رهبر عزیزم، جانم فدایت‌، دلم نمی‌آید بگویم، ولی شما پیش خدا مسئول هستید. این حرف خیلی معنا داشت. امام بلافاصله گفت برای کجاست؟ گفتند فلان استان که آقای موسوی است. ایشان با هواپیما آمد. امام به او گفت، چرا باید بین زن و شوهر فاصله بیفتد. در زندان این افراد را ( آن موقع در زندان‌ها ملاقات شرعی نبود) هرطور شده، ماهانه به خانه هایشان ببرید. موسوی گفت این‌ها فرار می‌کنند. امام گفت به هر حال باید زنان این افراد به پاکی باقی بمانند. در انتها به این‌جا رسیدند که خانه‌هایی در زندان‌ها و تحت مراقبت درست کنند که زن و شوهر نصف روز باهم باشند. امام روی این طور چیزها هم دقت داشت و به قول خودشان باید جواب‌گو می‌بود.

سخت‌گیری‌های امروز درباره حجاب با نظر امام سازگار نیست
* چون بحث آقای خلخالی شد، می‌خواستم بحث آیت‌الله طالقانی را مطرح کنم که روایت شده ایشان اوایل انقلاب وقتی صحبت از حجاب شده بود، در نماز جمعه گفتند که نه تنها برای زن غیرمسلمان بلکه برای زن مسلمان هم اجباری در کار نیست و ظاهرا امام این نظر را تایید کرده بودند. در مورد این روایت توضیح می‌دهید.
مگر بعد از انقلاب، امام فرمان صادر کردند که همه باید حجاب بپوشند؟ همین الان در عراق آیت‌الله العظمی سیستانی بعد از این‌که صدام رفت، فرمود آقایان حق ندارید به زندگی شخصی افراد دخالت کنید، کارمندان هرکس با حجاب و بی‌حجاب آمد، کاری نداشته باشید. به مرور باید با این‌ها صحبت شود. در تظاهرات میلیونی که خانم‌ها با آقایان می‌آمدند، مگر در میان‌شان افرادی نبودند که چادر نداشتند. عکس هایش هم موجود است. ولی هیچ کس وظیفه نداشت که اصرار کند، اگر چادر ندارد به راهپیمایی نیاید. از امام درباره حجاب استفتاء کردند، وقتی لفظ چادر را آوردند، ایشان گفتند بله چادر حجاب برتر است. حضرت امام به نظر دانشمندان توجه داشت و خودش هم آدم روشنی بود. در پاریس این همه می‌آمدند.
بعد از انقلاب هم مشی بر این نبود که افراد را برای بی‌حجابی مواخذه کنند. بله هر نهادی که تشکیل می‌شود، شرایطی دارد. مثلا بانک می‌گوید لباس کارمندان من این‌گونه باشد. یا مثلا هواپیمایی می‌گوید کادر پروازی و خدمه این‌گونه لباس بپوشند که در دنیا هم معمول است. در چین بعد از این‌که مائو به قدرت رسید، گفت لباس سنتی هیچ، همه بلوز و شلوار بپوشند. گفت ماشین بی‌ماشین همه با دوچرخه رفت و آمد کنند. حتی برادر حق ندارد خواهرش را جلوی دوچرخه بنشیناند. ممنوع بود.
 مادامی که این رعایت نکردن حجاب زمینه انتشار فساد در جامعه شود، حاکم اسلامی باید کنترل کند. مثلا؛ تا سال دوم هجرت پیامبر حجابی نبود. اصولا در آن زمان کسانی که شوهر و زندگی داشتند، باحجاب بودند. اما یکی از کالای تجاری‌شان برده بود که زن و مرد لخت بودند. چراکه می‌خواست پول دهد، بخرد. در جاهلیت با انسان با برده‌ها مثل گوسفند برخورد می‌کردند. اما کم‌کم این بی‌تفاوتی به این شکل حتی در میان زنان مدینه اثر گذاشته بود. خداوند مسئله حجاب را به تدریج به وجود آورد. اول از زنان پیغمبر شروع کرد. یک قانون کلی برای زن و مرد مسلمان بود؛«به مومنین بگویید که چشم چرانی نکنند»، « برای سلامت محیط که آدم‌ها می‌روند و می‌آیند چشم چرانی نکنید». نه این‌که چشمت را ببند، این‌گونه که به دیوار و به هم دیگر می‌خورند، مثلا کسی به شما جسارتی می‌کند و رفیق شما می‌گوید از حرفش چشم پوشی کن؛ یعنی شما مهم نشمار. اولین قانون اسلام این است. در جامعه افراد نسبت به یکدیگر چشم چران نباشند.
مرحله دوم؛ اول خدا خطاب کرد به زنان پیامبر«خانم‌های پیغمبر (منظور آن‌هایی که در حوزه زندگی پیامبر هستند) شما شوهرتان پیامبر خداست و شما مثل بقیه زن‌ها نیستید، شما پوشش داشته باشید.‌، حتی وقتی صحبت می‌کنید، ناز و طنازی نکنید، تا این‌که آن کس که مریض است از تو سوء استفاده نکند». سپس کم‌کم به زنان مسلمان گسترش پیدا کرد که روسری بیندازید که گردن و جلو سینه را ببندد. آن‌ها لباسی آزاد داشتند، مثل مانتوهایی که امروز پیدا می‌شود. یا پیراهن‌هایی بلند که در مکه و کشورهای عربی می‌پوشند. همه که چادری نیستند. بنابراین چادر به فرمایش امام بهترین بود اما معنایش الزام‌آور نیست. کتاب شهید مطهری درباره حجاب که استدلال علمی و فقهی دارد، چرا در کشور اجرا نمی‌شود. فتوای امام همان فتوای شهید مطهری است. این سخت‌گیری‌هایی که درباره حجاب می‌کنند، کجا امام گفته است؟
* این سخت گیری‌های امروز درمورد حجاب را می‌فرمایید؟
 بله. این سخت گیری‌های امروز به این کیفیت؛ حق ندارند دست دختری را بگیرند و بکشند….. این ضامن است. تذکر یک بحث است، الان هم راه و روش دارد. بنده عقیده دارم، همه چه زن و چه مرد کارت ملی داریم، اگر قرار شود، کسانی تذکر دهند، چه خانم و چه آقا، حق ندارد بگیرد و یک مرد هم هل دهد تا او را به ماشین بیندازند. این خلاف شرع است. بگویند شما کارت ملی تان را به ما بدهید، بعدش در یک جایی محترمانه تذکر دهند. الان من تخلف رانندگی کنم، کارتم را نمی‌گیرند؟ نمی‌گویند به کلانتری بیا، به من آموزش نمی‌دهند؟ اگر ما از این طریق برخورد کنیم این همه بساط به وجود نمی‌آید. بنده عده‌ای از مسئولین در کشور، با یک مشت از این تندروها را مقصر این بی‌حجابی که الان در کشور رواج یافته و از روی لج و لجبازی است، می‌دانم.
* یعنی می‌فرمایید که با مشی امام سازگار نیست؟
 بله.

آیت‌الله طالقانی به عنوان فقیه و مجتهد قائل به این نبود که زنان هرطور می‌خواهند باشند
* آیا واقعا نظر آیت‌الله طالقانی را تأیید کردند که برای زن مسلمان هم اجباری در کار نیست؟
من الان یادم نیست. به هر حال آیت‌الله طالقانی فقیه و مجتهد بود. حتما ایشان قائل به این نبود که زنان آزادند که هرگونه می‌خواهند باشند. الان آن‌چه که ما می‌بینیم متناسب زن و دختر مسلمان و کشورمان نیست، غیرمسلمان هم همین است. هر جا یک حدی دارد. ایامی که برای آزادی خانم‌ها و عدم پوشش بود، در پاریس خیابان شانزلیزه، یک خانم ایرانی لخت شد، پیغام داد که مثل من باشید. پلیس او را گرفت‌، چراکه آن‌جا ممنوع است کسی لخت باشد. در صورتی که در همان شانزلیزه که من هم دیدم، خانم شلوار کوتاه دارد، بلوز ساده‌ای دارد و هیچ کس کاری به او ندارد و پلیس هم نمی‌گیرد، اما اگر لخت شود می‌گیرند، چرا که خلاف مشی سیاسی و اجتماعی عمل می‌کند.
* این جمله امام که «حفظ نظام از اوجب واجبات است» و «اهمیتش از حفظ جان امام زمان بیشتر است» چقدر صحت دارد؟
نه این را اضافه کردند. جمله حفظ جان امام زمان وجود ندارد.
* اما جمله اوجب واجبات درست است؟
بله. چقدر خون داده شده است تا انقلابی به وجود بیاید. زندان رفتند، شکنجه شدند، خود امام و یارانش و زن و مرد در کشور. بروید درباره زندان توحید بخوانید که محل شکنجه آن زمان بود، آدم چشمش به آن‌جا می‌افتاد، بدنش می‌لرزید. آقای هاشمی پولی به کسی داده بود تا آن را به دست آقای رجایی برسانند، به شصت نفر از دانشجویان که زندان بودند و مشکل داشتند، کمک شود تا بتوانند مشکلاتشان را حل کنند. حالا یک عده‌ای این وسط خیانت کردند. گفتند که رجایی اسامی این شصت نفر را می‌داند. رجایی را گرفتند، آقای هاشمی که در زندان بود، گفت، یک نفر را دیدیم که از روی زمین می‌کشند، آنقدر او را زدند که باد کرده است. از پشت پاها و کف پاهایش خون می‌ریخت. از لای سلول نگاه می‌کردیم که کیست. بعدها گفتند که رجایی است. مگر آن‌ها نمی‌خواستند در جای گرم و نرم باشند و آن شلاق‌ها را نخورند؟ به هر حال وقتی یک گروهی برای آرمان و مکتبی کاری انجام می‌دهند، التزام به همان شرایطش را هم دارند.
حجاب در اسلام است و شکی در آن نیست. اما درباره کیفیتش ممکن است اختلاف نظر باشد. ما باید برای مردم قدر متیقن آن را اجازه دهیم.
* یعنی چه؟
یعنی آن مقداری که پوشش است و کسی تنش را نمی‌بیند. فرموده است که گردی صورت و دستان باز باشد. مابقی به هر کیفیتی پوشیده باشد. اما حتما باید چادر باشد؟ یا آن‌چه که پوشیده کمرش باز باشد؟ شلوار نپوشد؟ چرا؟ کی این‌ها را آورده است. اسم حجاب پوشش است یعنی مانع دید می‌شود. با همین لباس‌های خوبی که می‌پوشند. اما وقتی سخت گیری می‌کنی، چندتا صحنه درست می‌کنند؛ از جمله جریان مهسا یا جریان دختر خانمی که در ولنجک در مرکز اسکی گرفتند و به زور به ماشین انداختند، می‌دانید خانواده‌اش چقدر متدین بود؟ دیگران عکس دادند به شبکه من و تو پخش کردند، آن دختر به پدرش گفت تو تابحال بدن مرا ندیدی، من امشب می‌خواهم خودکشی کنم. من عمدا به ماشین نرفتم چون اطمینان نداشتم. از کجا معلوم مرا ببرند، بلایی سرم نیاورند.
نظام را با حرام نمی شود حفظ کرد
* همین جمله‌ای که حفظ نظام از اوجب واجبات است، می‌تواند از یک سری سخت گیری‌ها در مورد حجاب جلوگیری کند؟
از هر چیزی که باعث تضعیف نظام می‌شود. نظام را با حرام نمی‌شود حفظ کرد اما با حلالش راه دارد. این‌که امام فرموده است، برای این‌که این سیستمی که با آراء ملت به وجود آمده است، ما نباید با انواع فشارها مردم را از این نظام بازگردانیم. مثلا چرا این گرانی‌ها مهار نمی‌شود، باید مهار شود. بنده پیش امام بودم، آقای رجایی رئیس جمهور به ملاقات امام آمد. من برایش چایی ریختم، حاج احمدآقا هم آمدند. به حاج احمد گفت می‌شود به من اجازه دهید که الان نیایم؟ گفت چرا؟ گفت برای این‌که هر وقت پیش امام می‌روم از ریزترین شرایط مردم آگاهی دارد، چه کسی به ایشان می‌رساند؟ من خجالت می‌کشم. الان مشکلی داریم که می‌دانم اگر پیششان بروم می‌گوید چرا این به وجود آمده است؟ حاج احمد آقا گفت؛ آقای رجایی شما خیال می‌کنید من برای امام برنامه ریزی می‌کنم؟ من می‌گویم آقای رئیس جمهور، آقای فلان قاضی، وزیر، شهروند و … وقت خواسته شما را ببیند. ایشان می‌گوید الان اولویت آقای رئیس جمهور است. فردا یکشنبه صبح ساعت ۸ رئیس جمهور این‌جا باشد و شما امروز آمدید. دست من نیست. اگر شما امروز پیش ایشان نروید. امام وقتی بفهمد که شما نخواستید بروید، تا نوبت شما برسد معلوم نیست کی می‌شود. من نمی‌توانم به امام بگویم که به زور وقت بگذارد. ایشان می‌گوید هر وقت موقعش شد من خودم اعلام می‌کنم. ممکن است این اتفاق نیفتد، شما رئیس جمهور هستید و باید گزارش دهید. رجایی گفت درست است، خدمت امام رفت. وقتی آمد چای بخورد، شروع به گریه کردن کرد. آقای رجایی حال خاصی داشت و دست روی صورتش می‌گذاشت. حاج احمد آقا گفت چرا گریه می‌کنی؟ گفت همین که رفتم نشستم گزارش دادم و تمام شد، امام گفت آقای رجایی مردم ما دلشان به یک لقمه نان و یک ذره پنیر و یک چای شیرین خوش است. الان ۱۰ روز است پنیر در بازار نیست. چرا؟ گفت مانده بودم چه بگویم. گفتم آقا اشتباه وزیر بازرگانی بود(پنیر آن موقع از بلغارستان می‌آمد) ما قرار گذاشته بودیم مثلا کشتی اول این خرداد برسد، اما طبق قرار بسته شده بار ما ۱۵ خرداد می‌رسد. در فاصله این ۱۵ روز مردم هم تا شایعه می‌شود که پنیر نیست، هرکسی به اندازه اضافه می‌برد و کم می‌آید. ما انبار نداشتیم که پنیر را در آن تزریق کنیم. من شرمنده ام وزیر بازرگانی من اشتباه کرده است. امام فرمود بعد از این برای کار مردم، اشتباه نکنید.
امام به مهندس موسوی گفت گرسنگی مردم به نفع نظام نیست؛ سوبسید بدهید
مورد دیگر اینکه، آقای میرحسین موسوی آمدند نزد امام و گفتند، کارشناسان به این نتیجه رسیدند که گندمی که می‌گیریم گران است. مثلا کیلویی ۳۰ تومان است. تا به آرد برسد نزدیک ۵۰ تومان هزینه دارد. بنابراین یک نان ۲۰-۳۰ تومان هزینه دارد، ولی ما به مردم ۵ تومان می‌دهیم. امام گفت باشد. مردم ما رزق عمومی شان نان و پنیر و ارزاق عمومی است. سوبسید بدهید. خیلی از آقایان اقتصاددان می‌گویند، سوبسید خوب نیست به ضرر اقتصاد کشور است. اما امام گفت گرسنگی مردم به نفع نظام نیست. سوبسید بدهید. فرض کنید از نفت دو میلیون بشکه می‌فروشید، دومیلیون و پانصد هزار تومان بفروشید، آن ۵۰۰ هزار تومان را برای سوبسید این ارزاق عمومی قرار دهید. حتی گفتند اکثر کسانی که در جبهه هستند، خانواده‌های ضعیفند. آن وقت شما می‌خواهید نان را ۱۰ تومان کنید، بچه‌های جوانی که همه کار می‌کنند، در جبهه هستند، پدر و مادر پیر این افراد ۱۰ تومان را از کجا بیاورد.
امام دستور دادند، امام جمعه ای که گفت گرفتار کوپونیسم شدیم دیگر در نماز جمعه صحبت نکند
تا زمانی که امام در قید حیات بودند، به هیچ وجه ارزاق عمومی را اجازه ندادند، گران کنند. حتی تعیین کرد که همه دفترچه(کوپن) داشته باشند. در همین نماز جمعه کسانی سخنرانی کردند و گفتند ما از کمونیسم فرار کردیم به کوپونیسم گرفتار شدیم. امام جمعه را امام خواست و به او گفت مردم طبقاتشان گرسنه باشند، شکم شما سیر باشد؟ کارد به این شکم سیر بخورد. چندبار دیگر هم تکرار شد و امام دستور دادند که این فرد در نماز جمعه صحبت نکند.
امام در همه مسائل مراقبت داشتند. بنده رئیس بسیج شدم، ( البته می‌خواستم سفیر شوم و به امارات بروم) حاج احمد آقا به من گفت که امام فرمودند فردا ساعت ۱۰ پیششان بروم. گفت شنیدم می‌خواهی سفیر شوی. گفتم بله این‌گونه طی شده بود. گفت نه. سپاه از من یک مسئول بسیج خواسته است. بنده آن موقع ۳۰ سالم بود و امام جوان‌گرا بود و همیشه به آن توصیه می‌کرد و به خود من هم توصیه می‌کرد. به من گفت من شما را خواستم تا مسئولیت بسیج را بر عهده بگیرید. بسیج دو بخش است من هدفم آموزش و رفتن به جبهه نیست و این اتفاقی است که الان افتاده و هرکس توان دارد، باید جبهه برود و کمک کند. اما هدف من از بسیج، تشکیل ارتش بیست میلیونی در کشور است. ۱۰ میلیون آقا و ۱۰میلیون خانم. این‌ها در حد دفاع انفرادی و تشکیلات دادن باشند.
من تبریز رفتم، بزرگان و محترمین جمع شدند، گفتند فردا که رژه می‌گذاریم، مثل زمان شاه نشود که دخترانمان در بسیج برای رژه بیایند. گفتم من مجری دستور امام هستم. آمدند. به امام گزارش دادم که فلان بزرگان خدمت شما سلام رساندند و ضمنا این مطلب را به من گفتند. به من فرمودند شما انجام دادید؟ گفتم، نه خیر، من امر شما را انجام دادم. رژه بسیج خانم‌ها خیلی باشکوه تر از آقایان بود. به من گفت این آقایان خیال می‌کنند آقایان انقلاب را به وجود آوردند. حضور خانم‌ها در این راهپیمایی‌ها اگر اثرش بیشتر از آقایان نبود، کمتر هم نیست.
۲۹۲۱۱