نویسندهای که پیشگویی میکند!
شاید «مارگارت اتوود» تجسم واقعی یک «رماننویس تاثیرگذار» باشد. زنی ۸۵ ساله که هنوز حتی در مکالمههای روزمرهها آن انرژی سرکشی و کنجکاوی هیجانانگیز داستانهایش مشهود است. این نویسنده در گفتوگویی جدید از رمان نخست، تجریبات شخصی و آنچه به عنوان یک نویسنده مشهور در سالهای اخیر تجربه کرده است، میگوید. به گزارش سردبیر پرس، […]
شاید «مارگارت اتوود» تجسم واقعی یک «رماننویس تاثیرگذار» باشد. زنی ۸۵ ساله که هنوز حتی در مکالمههای روزمرهها آن انرژی سرکشی و کنجکاوی هیجانانگیز داستانهایش مشهود است. این نویسنده در گفتوگویی جدید از رمان نخست، تجریبات شخصی و آنچه به عنوان یک نویسنده مشهور در سالهای اخیر تجربه کرده است، میگوید.
به گزارش سردبیر پرس، «اتوود» نویسندهای تحسینشده از دل کانادا است که در سالهای اخیر بیشتر برای رمانهای «سرگذشت ندیمه» و «وصیتها» شناخته میشود. در گفتوگویی جدید با «گاردین» از مسائل جهان، گذشتهاش و تفکراتش سخن گفت. در ادامه بخشهایی از این گفتوگوی جدید را میخوانید:
«مارگارت اتوود» در سوپرمارکت محلیاش واقع در تورنتو مشغول خرید مواد غذایی است و این کار بیش از معمول طول میکشد. دلیلش این نیست که نویسنده رمان «سرگذشت ندیمه» در ماه جاری میلادی ۸۶ ساله میشود، بلکه به این دلیل است که دارد منشاء هر کالا را پیش از آنکه در چرخ خریدش بگذارد بررسی میکند: نارنگیهای کالیفرنیا حذف و سیبزمینیهای کانادایی تایید میشوند. «اتوود» یک فعال پرشور محیطزیستی است، اما در حال حاضر بیش از آنکه نگران مسافت هوایی باشد، نگران تحریم هرچیزی است که از آن سوی مرز آمریکا میآید. او در راهرو میوه و سبزی با حالتی جنگجویانه میگوید: «آرنجها بالا!» این نویسنده در آشپزخانهاش برای توضیح معنای عبارت «آرنجها بالا»، ژستی که این روزها به نماد مقاومت کاناداییها بدل شده است، ویدیویی از یوتیوب به مصاحبهکننده نشان میدهد که نمایش کوتاهی با حضور «مارک کارنی» نخستوزیر کانادا و «مایک مایرز» کمدین با لباس ملی هاکی است. درباره واکنش مردم به طرح رئیسجمهور ترامپ برای تبدیل کانادا به پنجاهویکمین ایالت آمریکا میگوید: «اوه، آنها عصبانیاند. خشمگین.» بعد اضافه میکند: «ما ارتش خیلی بزرگی نداریم. اگر بخواهند حمله کنند میتوانند. اما فکر نمیکنم چنین کاری بکنند. آیا اصلا میدانند اشغال کانادای ستیزهجو چه معنایی دارد؟ شوخی نخواهد بود». ترامپ، پیش از هر چیز، باید با خود اتوود طرف شود. «اتوود» در حالی که سینی بزرگی را با دو قوری قهوه (یکی بدون کافئین)، بشقابی بیسکویت و قوطیای پر از مافین از پلهها پایین میبرد و وارد باغ پشتی خانهاش میشود، باغی که آکنده از افرا و درخت توس نقرهای است، درباره ناشرانش میگوید: «فکر میکنم آنها نگرانند که من قبل از انتشار کتاب بمیرم.»
ناشرانش تمام تلاششان را میکنند تا مانع از خسته شدنش شوند، اما این کار تقریبا غیرممکن است: اتوود فقط یک هفته پیش از دیدارش با خبرنگار گاردین، با نوشتن داستان کوتاهی در واکنش به طرح ممنوعیت کتابهایی با «محتوای جنسی صریح» در آلبرتا، دوباره خبرساز شده بود. آن طرح در نهایت کنار گذاشته شد. این نویسنده میگوید: «آلبرتاییها مردمی مستقل هستند.» بهتازگی برایش باطری تنظیمکننده ضربان قلب کار گذاشتهاند (برای همین قهوهاش بدون کافئین است) و دارویی مصرف میکند که اگر در معرض آفتاب قرار بگیرد پوستش آبی میشود. کتابی که دربارهاش صحبت میکند خاطرات او به نام «کتاب زندگیها» است که اثری قطور با ۶۲۴ صفحه و لبههای صورتی است که با رنگ روی جلدش هماهنگ است. «اتوود» از سال ۱۹۶۱، بهطور میانگین هر سال یک کتاب منتشر کرده است: همچون رمانهای محبوبی چون «چشم گربه»، «عروس دزد»، «گریس نامرئی»، «آدمکش کور»، سهگانه «آدام دیوانه» و آثار کلاسیک و نمادینی مانند «سرگذشت ندیمه» و دنباله آن به نام «وصیتنامهها». او در همه قالبها از جمله شعر، مقاله، رمان گرافیکی و حتی متن اپرا نوشته است، اما زندگینامه استثنا است و او همیشه گفته بود علاقهای به نوشتن درباره خودش ندارد. «اتوود» میگوید: «من یک رماننویس به سبک قدیمیام. هرچه در رمانهایم آمده، از نگاه کردن به جهان بیرون آمده. فکر نمیکنم روان درونی خاصی داشته باشم.»
هر حرفش با چاشنی طعنه است.
«در دوران رواننَژَندی خیلی احساس بیگانگی میکردم، وقتی همه باید پیش رواندرمانگر میرفتند. من یکبار رفتم. حوصله روانکار را سر بردم. چیز جالبی برای گفتن نداشتم.» در نهایت «اتوود» با این شرط به نوشتن کتاب جدید تن داد که صرفا زندگینامه نباشد، بلکه همانطور که در زیرنویس آن آمده است، «نوعی خاطرات» باشد. این نویسنده توضیح میدهد: «خاطرات همان چیزهایی است که میتوانی به یاد بیاوری و آنچه بیشتر به یاد میماند، فاجعهها و کارهای احمقانه است.»
کتاب به سبک بیپیرایه و صریح مقالههایش نوشته شده و دههها را یکییکی میپیماید: دوران رکود اقتصادی، جنگ جهانی دوم، مککارتیسم، ترور جان اف. کندی، یازدهم سپتامبر، جنگ عراق، «ترامپیسم» و همهگیری کرونا، همه در آن به نحوی حضور دارند. اما این کتاب برداشت او از مسائل جهانی یا آن چیزهایی که بیش از هر چیز برایش اهمیت دارند همچون حقوق زنان، محیطزیست، آزادی بیان و ادبیات نیست. او تمام این موضوعات را پیشتر در مجموعه مقالههای سال ۲۰۲۲ خود با عنوان «سوالهای جنجالی» مطرح کرده بود که کتاب قطوری است که «کتاب زندگیها» را میتوان نسخه شخصی و مکمل آن دانست. در این کتاب جدید، برای هر رمان داستان پیدایش خودش روایت میشود، حسابهای قدیمی تسویه و برخی بدهیها پرداخت میشوند: پسران دانشکدهای که نوشیدنیاش را مسموم کردند، نویسندهای که او را به شکل اختاپوس کُشنده درآورد و روزنامهنگار نشریه گلوب که نوشت آشپزخانهاش گرفته و دلگیر است و مسائل بدتر. «اتوود» میگوید: «بیشترشان حالا مردهاند. ولی درباره زندهها باید بگویم: حقیقت خودش دفاع مطلق است.» آیا نوشتنش به اندازه خواندنش لذتبخش بود؟ «اتوود» میگوید: «بخشهاییاش جالب بود. اما آن قسمتهایی که آدمها میمردند، نه، اصلا خوشایند نبود.» این خاطرات از دوران کودکیاش در مناطق دورافتاده کانادا آغاز میشود و با مرگ همراه زندگیاش، نویسندهای به نام «گریم گیبسون» در سال ۲۰۱۹، پایان مییابد و همین به کتاب ساختاری تقریبا رمانگونه میدهد. «گیبسون» زمانی درگذشت که اتوود در بریتانیا برای تبلیغ رمان «وصیتها» تور داشت. «اتوود» به برنامهاش ادامه داد. رابطه آن دو، داستان عاشقانه بزرگ کتاب است و مرگ او فاجعه اصلی است. داستانها و شعرهای اخیرش و به طور خاص فصلهای پایانی این خاطرات، با توصیفهای غمانگیز از فقدان مایه دلشکستگیاند، اما خود آتوود میگوید کسی نیست که در مقابل مردم عزاداری کند. این زوج در سال ۱۹۸۵ این خانه را خریدند؛ خانهای که اکنون در میان درختان مستتر شده است. ظاهرا پیشتر خانه یک فرقه مذهبی بوده است. یکی از چهار خانه واقع در این خیابان که بسیار کانادایی است. «اتوود» به شوخی میگوید: « دیوارها با فرشهای نارنجی پوشیده شده بودند تا صدای جیغها شنیده نشود». اما اکنون، دیوارها پر از نقاشیاند، از جمله پرتره بزرگی که یکی از دوستهای نقاششان از چهره «گیبسون» کشیده است، یادگارهای انتشاراتی اتوود و البته کتابهایی که بخشی از آنها درباره جنگ، بخشی درباره جادوگران و بخشی تاریخ کانادا است. اگر هنوز چیزی در خانه باقی مانده که فضای فرقهای دارد، هدایایی است که طرفدارانش برایش فرستادهاند: عروسکی با لباس ندیمه که کنار توالت طبقه پایین نگهبانی میدهد یا کتابخانهای دستساز از تمام رمانهایش، چنان کوچک که باید با موچین از قفسه بیرونشان آورد. البته همه هدایا خوب نیستند. «اتوود» میگوید: «من هم مثل بقیه نامه پر از نفرت دریافت میکنم. دیگر به اندازه قبل با درخواستهای جنسی عجیب مواجه نمیشوم، ولی هنوز گاهی پیش میآید.» فرقه هواداران «اتوود» پیشگو و قدیس قرن بیستویکم به طور پیوسته در حال رشد است. او در سال ۲۰۱۹، به نخستین زن نویسندهای تبدیل شد که پس از «تونی موریسون»، در ۲۰ سال اخیر، تصویرش روی جلد مجله «تایم» رفت. نام او هر سال در گمانهزنیهای نوبل ادبیات مطرح میشود، هرچند همین محبوبیت احتمالا شانسش را کم میکند. پس از گذر از دورهای در دنیای نشر که نویسندگان مرد آمریکایی پساجنگ بر آن تسلط داشتند و سپس نوبت بریتانیاییها رسید، حالا به نوعی باعث رضایت است که یک نویسنده زن، ریزنقش، از تورنتو، شهری که وقتی او شروع کرد، حتی روی نقشه ادبی هم نبود، گستردهترین دامنه اثرگذاری را پیدا کرده باشد.
«اتوود» با لحن خشک و طنازانه میگوید: «فکر میکنم خیلیها را اذیت میکند.» اما اتوود از شهرت جهانیاش طفره رفت و گفت: «اولا، من هنوز زندهام. یعنی پیرترین فلان موجود نسل خودم هستم. دوما، کاناداییها با مشهورترین بودن میانهای ندارند.» «اتوود» میگوید اگر «به طرز عجیبی مشهور» شده است این اتفاق محصول تصادف تاریخ است و بهخاطر تلاقی مجموعه تلویزیونی با رویدادهای واقعی سیاسی است.
اقتباس تلویزیونی Hulu از رمان کلاسیکش به نام «سرگذشت ندیمه»(۱۹۸۵) که در سال ۲۰۱۷ پخش شد او را به صحنه جهانی برد. فیلمبرداری این مجموعه در تابستان ۲۰۱۶ آغاز شد و تا نوامبر ادامه داشت. «اتوود» میگوید: «انتخابات برگزار شد. ترامپ پیروز شد. صبح روز بعد همه دستاندرکاران بیدار شدند و گفتند: ما در یک نمایش متفاوت هستیم! نه اینکه خود نمایش عوض شده باشد، نه، فیلمنامهها همان بود. دیدگاه تغییر کرد. مردم دیگر به داستان به چشم «چه فانتزی بامزهای» نگاه نکردند، بلکه گفتند: «خدای من قرار است رخ بدهد.» در زمانی که سقط جنین در بعضی ایالتها غیرقانونی شده است و وقتی کسانی که وارد ایالات متحده میشوند تلفنهایشان برای بررسی دیدگاههای ضدترامپی بازرسی میشود، تصویر «اتوود»از آینده آمریکا بهعنوان یک حکومت دینی تمامیتخواه در رمان «سرگذشت ندیمه» به طور ترسناکی پیشبینیشده به نظر میرسید. لباسهای قرمز ندیمهها به نماد جهانی اعتراض زنان تبدیل شدند، جملههایی از رمان روی پلاکاردها و تیشرتها چاپ شد. شعار «مارگارت اتوود را دوباره به داستان تبدیل کنید» به فریادی در اعترضات تبدیل شد. نزدیک به یک دهه از آغاز پخش این مجموعه تلویزیونی گذشته و فیلمبرداری فصل اول «وصیتها» در تورنتو اخیرا تمام شده است. در این مجموعه «اتوود» بار دیگر نقش کوتاهی دارد. او در نخستین حضورش، در نسخه اول، برای صحنهای کوتاه حضور داشت تا در قالب یکی از خالهها به شخصیت یکی از ندیمهها با بازی «الیزابت ماس» سیلی محکمی بزند. اتوود اجازه ندارد درباره سریال جدید چیزی بگوید. قاعدتا، «آن داود» در نقش «خاله لیدیا» بازمیگردد. اتوود میگوید: «ایالات متحده حکومت توتالیتاریست نیست، هنوز نیست. اما دارد بهسمت ساختاری با قدرت متمرکز حرکت میکند. اگر کاملا توتالیتر بود، ما اکنون «وصیتها» را فیلمبرداری نمیکردیم. یا در زندان بودیم، یا در تبعید، یا مرده بودیم.» این نویسنده میگوید در سال ۱۹۸۵ میلادی، زمانی که «سرگذشت ندیمه» منتشر شد، تصور حمله به ساختمان کنگره کاملا غیرممکن بود: «دیوار هنوز برپا بود، جنگ سرد هنوز ادامه داشت. آمریکا چراغی از نور، آزادی، دموکراسی یا هرچه اسمش را بگذاری، بود. دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ میلادی فرو ریخت. مردم فکر کردند جنگ و درگیری تمام شد. گفتند: خب حالا فقط باید برویم خرید کنیم، همهچیز عالی خواهد شد. سرمایهداری پیروز شده است. اما وقتی نظم جهانی را اینطور بیثبات میکنی، کسانی میآیند تا خلاء را پر کنند.» اتوود مکث میکند تا زنبوری را که روی شیرینیاش نشسته است به آرامی فراری دهد. این نویسنده پیش از آن که لقمهای بردارد، میگوید: «این فصل از سال است که دوره تولیدمثل آنها تمام شده و وقت اضافی برایشان باقی مانده است.» ادامه میدهد: «ناپلئون بناپارت گفت: من خودِ انقلابم. استالین هم همین را گفت. ترامپ میگوید: آمریکا، همانا من هستم! من خودِ آمریکا هستم!» اتوود میگوید که برای وضعیت کنونی ایالات متحده تاسف میخورد: «آنها دارند جایگاه رهبری جهانیشان را از دست میدهند و اگر به همین روال ادامه پیدا کند، چین جای آن را خواهد گرفت. مردم آمریکاییها را هو میکنند! ولی مسئله آمریکاییها نیستند. دستکم نیمی از آنها اصلا با این روند موافق نیستند.» اتوود در یکی از مقالات «سوالهای جنجالی» به یادداشتی اشاره کرده است که میگوید کروکودیل دنبالت کرد، باید زیگزاگ بدوی تا بتوانی فرار کنی. این شاید بهترین توصیف برای گفتوگو با او باشد. خودش در خاطراتش اعتراف میکند که به دریدن مصاحبهکنندگان شهرت دارد. اگر اکنون آرامتر شده است، بهخاطر این است که روزنامهنگاران دیگر نمیپرسند چرا اینقدر رمانهای غمانگیز مینویسد، یا آیا نباید فکری به حال موهایش بکند. مارگارت النور اتوود در ۱۸ نوامبر ۱۹۳۹ به دنیا آمد. این تاریخ، که فقط دو ماه و نیم پس از آغاز جنگ جهانی دوم بود، دیدگاه تاریخی و هشدارآمیز او را شکل داد؛ این باور که قدرت میتواند بهسرعت و ویرانگرانه در هر نقطهای جابهجا شود، تقریبا در تمام نوشتههایش وجود دارد. پدرش، کارل، حشرهشناس بود و مادرش، مارگارت، پیش از ازدواج معلم مدرسه بود. این نویسنده سالهای نخست زندگیاش را در کلبههایی در جنگلهای انتاریو و کبک سپری کرد و با برادرش، هارولد، به بازی کردن با مار و وزغ مشغول بود. لقبش «پگی» بود. وقتی اتوود ۹ساله بود، خانوادهاش پس از آنکه پدرش در دانشگاه شغلی گرفت، به تورنتو نقل مکان کردند. خواهرش، روث، همانجا به دنیا آمد. برای نخستینبار به مدرسهای واقعی رفت. در همانجا بود که با دختری به نام ساندرا سندرز آشنا شد؛ کسی که ۴۰ سال بعد الهامبخش شخصیت «کوردلیا» در رمان چشم گربه شد. از همان دوران یاد گرفت دیگر هرگز از زورگوها نترسد.
«اتوود» در کنار چهارمین رمان خود
«پگی» جوان در مسیر پدرش قدم میگذاشت و به آیندهای در رشته زیستشناسی فکر میکرد. یک روز جمعه، وقتی شانزدهساله بود و از زمین فوتبال مدرسه میگذشت، ناگهان چهار خط شعر به ذهنش رسید و همان لحظه شاعر شد. هنوز دکمه لباسی را که آن روز پوشیده بود نگه داشته است. اتوود اکنون نصیحت میکند: «هیچچیز را که شاید روزی به درد بخورد دور نریز.» او بورسیه دانشگاه هاروارد را به دست آورد. بعدها هر ساختمان آن دانشگاه در «سرگذشت ندیمه» جاودانه شد؛ از جمله «دیوار هاروارد» جایی که جنازههای اعدامشدگان آویزان بودند. دانشگاه از این موضوع چندان خوشش نیامد. نخستین شغلش در یک شرکت تحقیقات بازار نیز الهامبخش رمان نخستش به نام «زن خوراکی» (۱۹۶۹) شد.
«سرگذشت ندیمه» تا حدی به خاطر زمستانی که در کلبهای ماهیگیری در نورفولک در سال ۱۹۸۳ گذراند شکل گرفت. آنجا آنقدر سرد و دلگیر بود که رمان در حال نگارشش را رها کرد. سپس او به برلین غربی رفت و یک ماشین تحریر برقی با صفحه کلید آلمانی اجاره کرد و بالاخره نوشتن رمانی را که مدتها عقب انداخته بود از سر گرفت. وقتی رمان تمام شد، نسخه اولیه را برای «والری مارتین» فرستاد. او پاسخ داد: «فکر میکنم پول زیادی به دست خواهی آورد.» و درست هم گفت. اتوود برای نخستینبار با «سرگذشت ندیمه» نامزد جایزه بوکر شد و بعد از آن پنج بار دیگر نیز به فهرست نامزدهای نهایی این جایزه ادبی راه یافت. «اتوود» در سال ۲۰۰۰ برای «آدمکش کور» برنده شد و دوباره با جنجال برای کتاب «وصیتها» در سال ۲۰۱۹ به همراه «برناردین ایوارستو» نخستین زن سیاهپوست برنده این جایزه به عنوان برنده اعلام شد.
«اتوود» میگوید، پس از موفقیت سریال تلویزیونی، از او انتظار میرفت «در هر شرایطی برای زنان کار درست را انجام دهد»؛ کارهای درست مختلفی که از سوی خوانندگان و بینندگان بر او تحمیل میشد. میگوید: «دقیقا منظورمان از برابری چیست؟ برابری برای چه کسی؟» در آثارش کمبودی از شخصیتهای زنی که از نظر اخلاقی منزجرکننده هستند وجود ندارد، برای مثال، «زنیا» در «عروس فریبکار» و «کوردلیا» و «عمه لیدیا». در سال ۲۰۱۷، با اظهارنظر درباره پرونده «استیون گالووی»، نویسنده و مدرس دانشگاه که پس از اتهام آزار جنسی از دانشگاه بریتیش کلمبیا تعلیق شده بود اما در تحقیق بیشتری از بیشتر اتهامات تبرئه و با این حال اخراج شد، واکنشهای زیادی برانگیخت. «اتوود» نوشت که این «پروندهای آشکار از مجرم دانستن بدون محاکمه» بوده است. «گالووی» رابطهای با دانشجویی داشت که بهخاطر آن عذرخواهی کرد. «اتوود» میگوید: «من فقط نامهای را امضا کردم که خواستار رعایت حقوق دادرسی عادلانه بود.» او به همه توصیه میکند «بیانیه جهانی حقوق بشر را بخوانید. آن را میتوانید در اینترنت پیدا کنید. توجه کنید: حقوق زنان بخشی از حقوق بشر است. نمیتوانید یکی را بدون دیگری داشته باشید.» دیدگاههای «اتوود»در مخالفت با جنبش میتو (#MeToo) به نظر رسید؛ اتوود در یادداشتی که در سال ۲۰۱۸ به نام «آیا من فمینیست بدی هستم؟» منتشر کرد، این جنبش را به عنوان «نشانهای از شکست نظام حقوقی» توصیف کرد. امتناع او از اتخاذ موضعی روشن در جنگهای فرهنگی جنسیتی توسط برخی فمینیستها به عنوان خیانت تلقی شده است. او نسبت به مطلقگراییهای ایدئولوژیک محتاط است. میپرسد: «آیا درست است؟ آیا منصفانه است؟ و چه کسی نفع میبرد؟» به هر موضوعی که میرسد این سوالها را مطرح میکند. به عنوان یک رماننویس، وظیفهاش طرح پرسش است و همانطور که خودش میگوید، هیچ وقت به خاطر پاسخهایش برکنار نمیشود. آیا او هرگز از کنسل شدن (Cancel Culture) یا اینکه اینطور برداشت شود که در سمت اشتباه تاریخ قرار گرفته است، میترسد؟ او پاسخ میدهد: «از سال ۱۹۷۲ به متن حمله کردهاند. آن را تجربه کردهام، چند بار در مسائل مختلف.» تاریخ «سمت» ندارد. اتوود مصاحبهکننده را تصحیح کرد. «تاریخ جادهای نیست که حتما به جایی برسد، مثل آن چیزی که مارکسیستها و آنها که به تلئولوژی کتاب مقدس اعتقاد داشتند میگفتند. روندها میآیند و میروند. هیچکس نمیتواند آینده را با قطعیت مطلق پیشبینی کند.» شهرت او به عنوان کسی که مانند یک پیشگو است، باعث شده اغلب از او درباره مسیر جهان سوال شود. سوال «آیا امیدی هست؟» جایگزین سوال «چرا از مردان متنفر هستی؟» در رویدادها شده است. به عنوان کسی که به دورههای تاریک بشریت علاقهمند است و دوران بحران موشکی کوبا را تجربه کرده، معمولا بدبینیهای آخرالزمانی را کنار میزند. اما اخیرا چندان اینطور نیست. اتوود میگوید: «واقعا الان خیلی بیثبات است. قدرت جهان در حال جابهجایی است، یقینهای قدیمی دیگر یقین نیستند. البته قبلا هم زمانهای بیثبات داشتیم اما فراموش میکنیم. اکنون ترسناکترین عصر است.» اتوود میگوید که از او میپرسند آیا همان آدم دوران جوانیاش است؟ جواب میدهد: «اگر بودم، واقعا دردسر داشتیم. دیدگاهت با گذر زمان تغییر میکند. چطور میتواند تغییر نکند؟ زمان هیچوقت متوقف نمیشود.» اتوود میگوید: «وقتی یک آدم پیر میمیرد، فاجعه رخ نداده است. اتوود تأمل میکند و ادامه میدهد: «بلکه نتیجهگیری زندگیشان است.» یکی از دوستان پیرش تصمیم گرفته ماه آینده بمیرد. خودکشی مساعدتشده پزشکی از سال ۲۰۱۶ در کانادا قانونی شده است.
روز بعد برای عکاسی در کالج قدیمیاش در دانشگاه تورنتو او را ملاقات میکنیم. او در میان لباسهایی که طراح آورده بود میگردد و در نهایت چند لباس با سبک گوتیک انتخاب میکند. اما نتوانستند او را راضی کنند که کفش پاشنهبلند بپوشد. اتوود اصرار دارد عکسها را بگیرد و در اینستاگرام منتشر کند. همه میگویند: «آرنجها بالا!» وقتی بین عکسها چای مینوشد، با شنل بلند ساتن بنفش و کفشهای ورزشی براق که از زیر آن بیرون زده، شبیه الیزابت دوم در وقت استراحت به نظر میرسد.
«اتوود» میگوید: «من با ملکه چای نوشیدهام. مسلما، اخیرا نبوده. اما شاید به زودی!»
انتهای پیام

ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰