سقوط آرام ستونهای جامعه، روایت قشر متوسط در تنگنای معیشت
قشر متوسط جامعه، شامل کارمندان، معلمان و کارگران، ستونهای اصلی زندگی اجتماعی و فرهنگی کشور هستند. این گروهها با حقوق ثابت و محدود، سالها تلاش کردەاند با شرافت و صداقت مسیر زندگی خود را بسازند. آنان برخاسته از خانوادههای متشخص هستند، خانوادههایی که به جای دلالی، سوداگری و راههای ناصواب، به کار دولتی، فرهنگی و تولیدی روی آوردند تا سهمی در ساختن جامعه داشته باشند.
یکی از معلمان باسابقه میگوید: ما همیشه به بچهها یاد دادیم درس بخوانند، قانونمدار باشند و به آینده امیدوار. حالا خودمان ماندهایم چطور به آنها توضیح دهیم که این مسیر دیگر تضمینی ندارد.
اما امروز، فشارهای اقتصادی و موج بی پایان گرانیها، این قشر را در تنگنایی سخت قرار داده است. سقوط آرام اما پیوسته آنان به سمت دهکهای پایینتر جامعه، واقعیتی تلخ است. کارمندی با بیش از ۲۰ سال سابقه میگوید: حقوقم همان اول ماه تمام میشود، هنۆز فقیر نشدەایم، اما دیگر متوسط هم نیستیم، معلق ماندهایم.
کسانی که روزی نماد توانمندی و پشتوانه دیگران بودند، اکنون برای حفظ شأن خانواده، ناچارند بسیاری از نیازهای روزمره را حذف کنند، از تفریح و سفر گرفته تا درمان و تغذیه با کیفیت. این حذفها، فقط اقتصادی نیست؛ بلکه به تدریج کرامت روانی خانوادهها را نیز فرسوده میکند.
سالهاست خانوادههای قشر متوسط، با همین حقوق محدود، بار سنگین هزینههای فرزندانشان را به دوش کشیدهاند. کلاس های تقویتی، کنکور، دانشگاه، خوابگاه و کتاب؛ همه با امیدی بزرگ پرداخت شدە تا تحصیل، نردبان صعود اجتماعی باشد. مادری میگوید: تمام اضافه کار همسرم خرج دانشگاه پسرمان شد. حالا مدرک دارد، اما کارش موقت و حقوقش کمتر از یک کارگر ساده.است.
واقعیت امروز برای بسیاری از جوانان تحصیلکرده، چیزی جز بیکاری یا اشتغال با درآمد کم و بی ثبات نیست. این وضعیت، نه تنها آینده فردی آنان را تیره کرده، بلکه خانوادههایی را که سالها سرمایهگذاری آموزشی کردهاند، دچار احساس ناکامی کرده است.
در مقابل، کسانی که مسیر دانشگاه را نرفتند و به سراغ مشاغل فنی و آزاد رفتند، امروز در بسیاری موارد درآمد بالاتر و استقلال مالی بیشتری دارند. یکی از پدران قشر متوسط با تلخی میگوید: پسر همسایه مان مکانیک شد، الان خانه خریده. پسر من فوق لیسانس دارد و هنوز مستأجر است. ما کجا اشتباه کردیم؟
این مقایسه، شکاف عمیقی در باورهای اجتماعی ایجاد کرده است. ارزشهایی که زمانی تحصیل و استخدام دولتی را نماد موفقیت میدانست، امروز زیر فشار واقعیتهای اقتصادی رنگ باختهاند. قشر متوسط، که روزی به فرزندان دانشگاه رفتهاش افتخار میکرد، اکنون با نگرانی میبیند همان فرزندان در تأمین ابتدایی ترین نیازهای زندگی درماندهاند.
تناقض دردناک اینجاست که بسیاری از این خانوادهها، روزگاری دستگیر دیگران بودند. کارمندانی که کمک میکردند، معلمانی که بی منت هدیە میدادند، امروز خود ناچار به صرفه جویی های طاقت فرسا شدهاند. با این حال، هنوز نوعی مقاومت اخلاقی در میانشان زنده است. به قول یک بازنشسته: ما بلد نیستیم از هر راهی پول دربیاوریم. هنوز هم میخواهیم سالم زندگی کنیم، حتی اگر سخت باشد.
بە هر حال باید گفت قشر متوسط، قلب تپنده ثبات اجتماعی است، قشری که اگر فرسوده شود، جامعه دچار بی اعتمادی، ناامیدی و گسست ارزشی خواهد شد. آنچه امروز بر این قشر میگذرد، فقط یک بحران معیشتی نیست، بلکه نشانهای از تزلزل یک الگوی اجتماعی است که بر کار سالم، تحصیل و امید به آینده استوار بود.
اگر سیاست گذاری ها نتواند امنیت شغلی، قدرت خرید و افق روشنتری برای این قشر فراهم کند، فرسایش قشر متوسط ادامه خواهد یافت، فرسایشی خاموش اما پرهزینه. بازسازی جایگاه قشر متوسط، نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی اجتماعی است و اگر سیاستهای حمایتی و اصلاحات اقتصادی جدی در کار نباشد، سقوط تدریجی قشر متوسط به دهکهای پایینتر جامعه پیامدهای اجتماعی و فرهنگی گستردهای در پی خواهد داشت

ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰