ماجرای التماس ژنرال آمریکایی به یک ارتشی

سپهبد قرنی تلفن دفتر تیمسار قرنی در ستاد مشترک ارتش به صدا درآمد گوشی را برداشتم گفت: «من ژنرال گست هستم و می‌خواهم با تیمسار قرنی دیداری داشته باشم.» گفتم: «درخواست شما را به تیمسار می‌گویم و خبرتان می‌کنم.» خدمت تیمسار قرنی رسیدم و ماجرای تماس گست و درخواست دیدارش را به ایشان گفتم. آقای […]

سپهبد قرنی

تلفن دفتر تیمسار قرنی در ستاد مشترک ارتش به صدا درآمد گوشی را برداشتم گفت: «من ژنرال گست هستم و می‌خواهم با تیمسار قرنی دیداری داشته باشم.» گفتم: «درخواست شما را به تیمسار می‌گویم و خبرتان می‌کنم.» خدمت تیمسار قرنی رسیدم و ماجرای تماس گست و درخواست دیدارش را به ایشان گفتم. آقای قرنی قبول نکردند.

به گزارش سردبیر پرس، امروز ۲۹ فروردین ماه روز ارتش است. به همین مناسبت مروری بر یکی از خاطرات محوم سرهنگ سید محمدعلی شریف‌النسب داریم. او  از هسته‌های اصلی شکل‌گیری ارتش انقلابی با همراهی شهیدانی  چون قرنی، فلاحی، صیاد، نامجوی، کلاهدوز، اقارب‌پرست ، سلیمی و ظهیرنژاد بود. قهرمان ایثارگری که با وجود جراحات ناشی از دوران هشت سال دفاع مقدس، آن را مدال‌ افتخار و هدیه الهی می‌دانست و هرگز از مجروحیتش لب به سخن نگشود.
او در خاطره‌ای درباره التماس یک آمریکایی به شهید قرنی روایت می‌کند: روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی ویلیام سالیوان سفیر کبیر آمریکا از ایران رفت. همه امور سفارت را ژنرال فیلیپ گست انجام می‌داد. من هم چون تازه از آمریکا برگشته بودم زبان انگلیسی را خیلی خوب صحبت می‌کردم.
تلفن دفتر تیمسار قرنی در ستاد مشترک ارتش به صدا درآمد گوشی را برداشتم گفت: «من ژنرال گست هستم و می‌خواهم با تیمسار قرنی دیداری داشته باشم.» گفتم: «درخواست شما را به تیمسار می‌گویم و خبرتان می‌کنم.» خدمت تیمسار قرنی رسیدم و ماجرای تماس گست و درخواست دیدارش را به ایشان گفتم. آقای قرنی قبول نکردند. مجددا گست تماس گرفت و درخواست خود را اعلام کرد.، اما فایده‌ای نداشت.
این کار را چند بار تکرار کرد تیمسار به هیچ وجه نپذیرفت. گست به من می‌گفت: «اگر بگذاری ۱۰ دقیقه تیمسار را ملاقات کنم، همه اعضای خانواده‌ات را به آمریکا می‌فرستم، اما قرنی این دیدار را نمی‌پذیرفت. بعد از پنج شش مرتبه تماس گرفتن دفعه آخر گفت: «تمنا می‌کنم از تیمسار حتی ۵ دقیقه وقت بگیری تا با هم ملاقات داشته باشیم.» به تیمسار گفتم: «گست التماس می‌کند که شما را، حتی برای ۵ دقیقه ببیند.» آقای قرنی گفت: «غلط کرده است.»
هیچ وقت با او ملاقات نکرد. من فکر می‌کنم اگر ملاقات را قبول می‌کرد او را نمی‌کشتند. این ماجرا که تمام شد؛ چند روز بعد یک آمریکایی دیگر با دفتر تماس گرفت و خود را بروس معرفی کرد. او هم چندین بار تماس گرفت و اصرار داشت که تیمسار را ملاقات کند. یک روز پشت تلفن به او گفتم:«تو چه کاره‌ای که این قدر برای دیدار با تیمسار اصرار می‌کنی؟» گفت: «من در رأس خبرنگاران مک گروهیل قرار دارم و می‌خواهم با تیمسار مصاحبه کنم.» اما هر کاری کردم تیمسار جوابش منفی بود.
انتهای پیام