از خیابان ها می گذری به کوچه های آبادان می رسی مردم خونگرم جنوب را می بینی که با چشم هایشان بدرقه ات می کنند. کودکان معصوم با دست تکان دادن های خود خوش آمد گویی را پیش کشت می کنند. واردسرزمین نی و نیزار می شود علقه. با همان مظلومیت همیشگی. هر چند نفر گروه کوچکی را تشکیل داده اند با یک ضبط کوچک و حتی با یک موبایل که نوای یا حسین از آن ها بر می خیزد. روای مشغول بازگویی دلاوری دلاورمندان را بازگو می کنند. کودکان در گوشه ای روی خاک ها بازی می کنند. عده ای دیگر در گوشه به نماز نشسته اند. دست ها به آسمان و دعاهای ورد زبان. از علقمه جدا شده به سوی شلمچه می روی باران آرام آرام بر روی خاک گرم آن بوسه می زند . اشک ها و باران یکی می شوند و …
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰