در میان همهمه خبرها و هیاهوی صفحههای رسمی و غیررسمی، برخی نامها آرام میآیند و خاموش میروند. بیادعا، بیتابلو، بیحاشیه. اما آنگاه که نامشان در قاب قاب زندگی مقاومت نقش میگیرد، حقیقتی دیگر رخ مینماید؛ حقیقتی که نه در قاب دوربینها میگنجد و نه در تیترهای درشت، بلکه در عمق تاریخ و در نبض دلها میتپد. شهید سردار محمد سعید ایزدی، معروف به حاج رمضان، یکی از همین نامهای ناشناخته اما همیشه زنده است.
او نه در صدر اخبار بود و نه نامش زینت بخش رسانهها. اما نفسِ روزهای مقاومت، از هوای قدمهای او جان میگرفت. متولد ۱۳۴۳ در شهرستان سنقر و کلیایی در شرق کرمانشاه، از دیار کوهستانهای بلند و دلهایی سختچین، قدم در مسیری نهاد که جز با نذر جان، ره به آن نیست.
در تمام این سالها، حاج رمضان نه تریبونی داشت و نه تصویری از او منتشر شد. او یک سایهی مؤثر بود؛ دستی که همواره پشت صحنه، اما در همهی تصمیمهای بزرگ حضور داشت. او با سرداران و شهدای بزرگی چون عماد مغنیه، محمود الزهار، عبدالعزیز رنتیسی، فؤاد شکر، ابراهیم عقیل و یحیی السنوار همراهی میکرد؛ تا آنجا که بسیاری او را نه یک فرمانده ایرانی، بلکه یکی از بلندپایهترین چهرههای مقاومت فلسطین میدانستند.
او در دل همان شبی شهید شد که همیشه از آن میگفت. نه در سنگرهای لبنان، که در منزل خود در قم، اما در خاکی که مقدس بود و آغشته به عطر شهادت. در سحرگاه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، دشمنی که سالها در کمینش بود، بالاخره او را به آسمان رساند. شهادتش، بهگفتهی صهیونیستها، نقطهی عطفی در نبرد طوفان الاقصی بود. برای ما، اما، تکمیل حلقهی فرماندهانی بود که رفتند تا بمانیم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰