دومین نشست «عصابیفکن» برگزار شد

به گزارش سردبیر پرس، نشست ادبی «عصا بیفکن (۲)» با حضور جمعی از شاعران ایران، افغانستان و هندوستان با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار شامگاه جمعه ۱۴ اردیبهشت توسط گروه بین المللی هندیران برگزار شد. در ابتدای برنامه سید مسعود علوی تبار شاعر عنوان داشت: استقبال در لفظ به معنای روی […]

به گزارش سردبیر پرس، نشست ادبی «عصا بیفکن (۲)» با حضور جمعی از شاعران ایران، افغانستان و هندوستان با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار شامگاه جمعه ۱۴ اردیبهشت توسط گروه بین المللی هندیران برگزار شد.
در ابتدای برنامه سید مسعود علوی تبار شاعر عنوان داشت: استقبال در لفظ به معنای روی آوردن و مقابل کلمه استدبار به معنای پشت کردن است. و در شعر و ادب به پیشواز شعر اسلاف و سرمشق قرار دادن آنها برای خلق آثار مشابه جدید گفته می‌شود.
در دیوان‌های شعر و ادب پارسی به مشابهت‌ها، اقتباس‌ها، و استقبال‌های بسیاری برخورد می‌کنیم به گونه‌ای که بخش قابل توجهی از اشعار ادب پارسی را همین استقبال‌ها و اقتباس‌ها و مشابهت‌ها تشکیل می‌دهند. از جمله فواید استقبال یکی همین آفرینش آثار متعدد، شکوفایی و پیدایش، و گسترش دامنه‌ی مضامین مورد استقبال واقع شده می‌باشد. همانند اختراعاتی که با ارایه ایده اولیه راه را برای دست آوردهای عظیم و شگرف بعدی مهیا کردند.
علوی تبار افزود: در دو برنامه‌ای که گروه بین المللی هندیران ظرف یک هفته اخیر با عنوان «عصا بیفکن» در استقبال از غزل مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) برگزار کرد استقبال‌های متعدد صورت گرفته هم از لحاظ محتوایی و معنایی، و هم از لحاظ شکلی و صوری بودند. یعنی شاعران هم مضامین غزل سرمشق را از دیدگاه خود بازتاب دادند و هم اکثراً در همان وزن و قافیه و ردیف اشعار خود را ارایه دادند.
این نشست با حضور شاعران چون علیرضا قزوه، محمد علی یوسفی، سید مسعود علوی تبار، سید سلمان عابدی، رسول شریفی، مسعود ربانی، مهدی باقرخان، سید حکیم بینش، میثم یوسفی سرخنی، نغمه مستشار نظامی، سارا جلوداریان، سمانه رحیمی، مهسا ایمانی، خدیجه دیلمی، سارا عبدالهی فر، راضیه مظفری، فاطمه سادات طباطبایی، فائزه امجدیان، فاطمه سادات پاد، سید نرگس هاشم ورزی، سید کبری حسینی بلخی، زهره یوسفی، لیلی حضرتی، صامره حبیبی، و صبا فیروزی برگزار شد.
در این برنامه شاعران حوزه ایران فرهنگی جدیدترین آثار خود را در استقبال از غزل اخیر مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) ارایه دادند.
مشروح این اشعار را در ادامه می خوانید:
نغمه مستشار نظامی
دل ذره و اوست جاودان چشمه‌ی نوراو لطف سلیمان و مرا تحفه‌ی مورهر بیت که می‌رود به استقبالشسرمستی واژه هاست زآن شعر و شعور
در لفظ و بدیع و حسن مضمون به کمالدریای معانی است و دل ظرف سفالنزد غزلش مشق ارادت کردیمکو قطره که زان بحر کند استقبال
آن عرش‌سخن کجا و این خام‌خیالجان می‌کند از کلام او استقبالدر عالم عاشقی نبوده ست و مبادسرمایه‌ی خوشه چین به جز رزق حلال…سید مسعود علوی تبار
مرو به سمت شیاطین و از خدا مگریزبرآر دستی و از خلوت دعا مگریزخلیل باش و چو نمرود عبد غیر مباشبزن به آتش تقدیر و از قضا مگریزشبیه حضرت ایوب باش در سختیبنوش جام بلا و ز ابتلا مگریزدلا! تو در عرصات شکوه ذوالقرنینز چاه بابلیان سوی ناکجا مگریزسخن بران ز حقیقت در این غبار سکوتچو نای معجز داود از صدا مگریزهر آنچه آمده مهراست از خزانه دلمخواه یار دگر از کنار ما مگریزبساز با تب و بیماری و جنون، هیهات!دمی به جانب ویرانه شفا مگربز…سید سلمان عابدی (هندوستان)
جهان برهنه اگر هست از قبا مگریزحذر ز دام هوس کن تو از حیا مگریزنگار نزد تو باشد مباش سرگردانتو می‌رسی به وصالش به هر کجا مگریزسبو سبو می ناب و سبو سبو دل خونبساز با غم دهر و ز ماجرا مگریزقدم قدم ز تو دورم قدم قدم نزدیکقدم به راه گذار و ز نقش پا مگریزوصال دوست بدون از دو شرط ممکن نیستبنای عشق گذار و ز ابتلا مگریزسرشت پاک حسینی برو به دست آورز تیغ مرگ نترس و ز کربلا مگریزخصال آتش و رعد و سحاب پیدا کنبه مرگ طعنه بزن از سر و صدا مگریزنشان معجزه جز اعتقاد و ایمان نیست«عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز»دلا! تبار من از هند سعد سلمان استمرا بخوان و ز سلمان بینوا مگریز…سارا جلوداریان
شب است، از نفحات خوش دعا مگریز!از استجابت شیرین ربنا مگریز!تو بی‌غباری و آئینه‌خانه است دلتاز این سراچه‌ی معصوم و باصفا مگریز!قسم به وعده‌ی صادق که صبح نزدیک استبریز باده‌ی والفجر، ساقیا مگریز!بزن به تارک صهیون و زهرچشم بگیر”عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز”رجز بخوان و بگو انتقام می‌گیریمتو سروقامتی، از موریانه‌ها مگریز!به سامری بچشان ضرب شست نابت رااز این خرافه‌پرستان نخ‌نما مگریز!بگیر سخت در آغوش، قدس خونین رااز این عقیق گرانسنگ پربها مگریز!غریبگی مکن ای عشق با غم غزهاز این ردیف، از این شعر آشنا مگریز!تهمتنانه به میدان بیا و رستم‌وارمیان معرکه بنشین، به انزوا مگریز!خلاصه اینکه در این رزمگاه طوفان‌خیزبمان … به‌خاطر خشنودی خدا مگریز!…مهدی باقرخان (هندوستان)
ز راهِ عشقِ پر از سختی و بلا مگریزز ابتدا مهراس و ز انتها مگریزبه حق، اجابت او وعده دروغین نیستز حرف‌های دعا عرض مدعا مگریزوصال اوست شفای دل پر از تب عشقبنوش جام شهادت وَ از دوا مگریزدوباره نغمه «هل من» ز کربلا آمددوباره بانگ حسین ست ازین صدا مگریزپیام حر منشان، عشق و مهر و عاطفه استبیا به سوی جوانمردی و صفا، مگریزتو همرکاب ره فخر موسی ِ عشقیمسیر ِ نیل و فرات است از عصا مگریزغروب ِخاک ِ مقدس شو و دوباره برآتو خواستار بقا هستی از فنا مگریز…سمانه رحیمی
سپیده سر زده و از سحر گریزی نیستمسیر حادثه را از خطر گریزی نیستشرر شوید که در شعله گاهِ وادی عشقوجود دلشده را از شرر گریزی نیستبه تشنگان بیابان شروع باران راخبر دهید که از این خبر گریزی نیستدوباره شاخه‌ی زیتون گرفته رنگ بهاردرخت معجزه را از ثمر گریزی نیستجهان به چشم خودش دید مرد میدان راپیام فتح رسید از ظفر گریزی نیستگرفته طعم عسل چشمه سار باغ غزلکه از تلاقی شعر و شکر گریزی نیسترسیدمژده که صبح ظهور نزدیک استو ان یکاد بخوان از نظر گریزی نیست…لیلی حضرتی
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریزهوای عشق عجیب است از این هوا مگریزسخن ز غیرت و عزم است سخن ز دام بلااگر به عشق سپردی از این بلا مگریزمیان اهل نظر بزم شور و نور بپاستاز این سرای سپیده به انزوا مگریزخیال آینه‌ها روشن از حضور شماستهمیشه عشق بمان و ز چشم ما مگریز…میثم یوسفی سُرخَنی
تا پای جان کنار تو ما ایستاده ایممثل شما برای خدا ایستاده ایمما دل نهاده ایم به فرمان شهریاربی هیچ شکّ و پرسش و یا… ایستاده ایماین بندگی هماره در آیین و دین ماستما پای این کیان و نیا ایستاده ایمچون زال در تحقق فرمان شهریارگاهی به رزم و گه به دعا ایستاده ایمگودرزوار گوش به فرمان نشسته ایمما رستمیم با تو شها ایستاده ایملشکر بران به قدس و ببین ما چگونه بازچون کاوه با درفش و لوا ایستاده ایمتا انتهای قصه ضحاکِ اژدهاچون قارن و قباد هلا ایستاده ایمما در مصاف لشکر فرعون، با توایمدر سایه سار عصر عصا ایستاده ایمآسوده خاطریم که فردا پر اقتداردر روشنِ صف شهدا ایستاده ایم…صامره حبیبی
از خودت می‌گریزی از خدا مگریزمی‌گریزی به ناکجا مگریزاز سلاح بکا نشو غافلاز در توبه از دعا مگریزمی‌گشاید دوباره درها رااز زد و بند تنگنا مگریزفتنه چندین و چند رو داردساده از خیر ماجرا مگریزخیر دنیا و آخرت خواهیبه رهی غیر کربلا مگریزتربتش از بهشت آمده استای که بیماری از شفا مگریزتا خدا هست کدخدا هیچ استراحت از یار آشنا مگریز…فاطمه سادات پاد موسوی
ما وهراس؟! در دل شیران که ترس نیستدر چشم پر ابهت سلطان که ترس نیستما غرشیم، غرش ما مرگ گرگ هاست!بشنو! در این صدای خروشان که ترس نیستشمشیر ما به گردن دشمن نهیب زدبا تیغ با صلابت و برّان که ترس نیستفتح الفتوح خیبر و بدر است کار مابا فاتحان لشکر ایمان که ترس نیستترسیده، دشمن است که از ما گریختهدر جسم و جان فاتح میدان که ترس نیست!ما صف به صف کنار فلسطین و غزه ایمدر اتحاد ملت قرآن که ترس نیستصهیون هراسناک شکوه صفوف ماست!تا دشمن است زرد و هراسان که ترس نیستحیدر امیر ماست شجاعت نشان ماستبنگر! در این تبار درخشان که ترس نیست…رسول شریفی
دلا! بهانه میاور ز ابتلا مگریزمیان معرکه از خنجر بلا مگریزمسیر روشن حق، راه حاج قاسم هاستبایست پشت ولایت ز مدعا مگریزتو آن عقاب بلند آشیان نستوهیز قارقار کلاغان بد صدا مگریزنسیم عشق چه خوش می‌وزد، کناره مگیربهوش باش! از این عاشقانه‌ها مگریزقلندران ره عشق پاکبازانندبه پاکبازی یاران با صفا مگریزبه زیر پرچم شیطان مرو به هیچ سببخداست صاحب این مُلک، از خدا مگریزشهید عشق نمی ترسد از مصائب راهشهادت است شفایت، تو از شفا مگریزتمام روز جهان، روزهای عاشوراستو کربلاست مکان‌ها، ز کربلا مگریزبه پایمردی یاران همقدم در نیلز موج‌های خروشان بی هوا مگریزبپوش جوشن بی پشت و استقامت کندر این نبرد نفس گیر از دعا مگریزبه راه حق ز خداوند استعانت خواهبه موج خیز بلا وقت ابتلا مگریز…سید حکیم بینش (افغانستان)
ببند دیو سیاه و سپید را مگریزتو نیز رستم گُردی از اژدها مگریزصدای خالی طبل است آنچه می شنویاز آن غبار و هیاهو از آن صدا مگریزببین به غزّۀ غمگین شکوفه‌ها پرپرهلا تو حافظ جان شکوفه‌ها مگریزتو ایستاده‌ترینی نمی‌گریزی کهبگو چو باد به خصم گریزپا مگریزبزرگ ساحرکان! آی! موسِی اندازدبرای وعدۀ صادق اگر عصا مگریزنه حرف موشک و پهبادهای ما این است!:به «غدۀ سرطانی» بگو کجا؟ مگریزفقط دو سیلیِ محکم نواختیم تو راهنوزمانده که تنبیه ما بیا مگریزغلط از آب برامد محاسبات شمادگر نکن دودوتا چارتا فقط بگریز…زهره یوسفی
اگرچه خسته ی راه و اگرچه زخمی درداگر چه در تب و تابی در انتهای نبرداز اضطراب صداهای بی هوا مگریزدر این مسیر پر از التهاب جبهه‌ی سردگرفته سطح زمین را هوای طوفانیصدای نبض زمان گوش خانه را کر کردصبور باش و مقاوم به هر کجا مگریزجهان، وجود خدا را دوباره باور کردبرای موج خروشان کجاست ساحل‌ها؟گشایشی که شود مرهمی به مشکل‌هاتو خاک پاک وطن را مکن رها، مگریزبه پاس خون شهیدان رسیده حاصل‌هاپر از تلاطم شبهای پر هیاهو شدجهان برای نفسهای تازه بی تاب استبرای درد ستمدیده شو دوا، مگریززمین بدون عنایت به خلق، مرداب استبه یمن مکتب قاسم، به رسم وعده‌ی صدقکنار امر ولایت به زیر پرچم نوربزن به دامن دریا و از بلا مگریزکه چشم دشمن از این عاشقانه گردد کور…سیده کبری حسینی بلخی
بیا به مأمن ایمان به هر کجا مگریزبه غیر دامن امنیت خدا مگریزهمیشه منتظر برف و باد باران باشبزرگ باش، تو ای کوه و از صدا مگریزبه مثل پنجره‌ای رو به روشنی وا باشتو نسل آیینه‌ای یکدم از صفا مگریزبه وقت باد مخالف بکوب پا به زمیندرخت باش، نه چون برگ در هوا مگریزبه هر کجا که روی با خودت هم‌آغوشیعزیز همسفر از ترس. ردِّ پا مگریزهمیشه فتنۀ بیگانه در کمینت هستبه کام خصم خود از جور آشنا مگریزوطن که مادر مهر است، می‌زند فریادبغل به زخم گشوده است، حالیا مگریزهمیشه روی زمین قتلگه و عاشوراستز کربلای خود ای یار مرتضی مگریزپیام رهبر مان را به گوش جان بشنو:هلا ز معرکه محنت و بلا مگریز…مسعود ربانی
بعشق روی تو من از بلا نترسیدمچو برگ کاه! من از بادها نترسیدمامید من بتو بسته است ذوالفقار علیعصا فکندی و از اژدها نترسیدمحریف دشمن ما بود حاج قاسم تو!همو که گفت بجز از خدا نترسیدمتو موج غیرت و عزمی و وعده صادقز بحر ظلمت و از ادعا نترسیدم!تو چون درخت تنومند آرزوهاییکه از شکستن آن ساقه‌ها نترسیدمنه نوشخند منافق نه نیشخند عدو!ز زهر خنده من از ابتدا نترسیدمچو تیر سمت هدف با اشارتی از توبه سر دویدم و از انتها نترسیدم…سیده نرگس هاشم ورزی
از باد و برف و بوران، هرگز نمی‌گریزیماز زمهریر و طوفان، هرگز نمی‌گریزیمما دل‌شگستگانیم، کشتی‌شکستگان نهبا ناخدای دوران، هرگز نمی‌گریزیمدر حیطه‌ی بلاییم، هر روز کربلاییماز سختی بیابان، هرگز نمی‌گریزیمپیر مرادمان گفت: «هیهات منّا الذله»ما امت مریدان، هرگز نمی‌گریزیمچون صخره می‌گذاریم سر را به دامن توای کوهسار ایران! هرگز نمی‌گریزماز نیل تا فراتیم، قد قامت صلاتیمما ملّت مسلمان، هرگز نمی‌گریزیماز اخم و خنده‌ی غیر، خالی‌ست قلب عاشق،ما بندگان یزدان هرگز نمی‌گریزمما پرچم قیامیم، شمشیر بی‌نیامیمما از گزیر ایمان، هرگز نمی‌گریزیم…راضیه مظفری
دلم! به کشتی آرامش خدا بگریزبگیر دست دعا را… به ناخدا بگریزقسم به سوره‌ی یوسف که مکر در پیش استفرار راه گزیر است! از خطا بگریز!مباد ساحرکانی تو را بترسانندبایست و به خداوند اژدها بگریزاگر که خسته شدی، یاعلی بگو برخیز!سقوط را نپذیر و به قله‌ها بگریزاگر که روز، هیاهوست؛ نیمه شب‌ها هست!وضوی اشک بگیر و به انزوا بگریزبیا بیا دل من! خسته ی شکسته ی من!از این هوای یزیدی به کربلا بگریز….فائزه امجدیان
هلا ای دانه‌ها! از خوابگاه خاک برخیزیدزمستان می‌رود، ای خوشه‌های تاک! برخیزیدشما ای چشمه‌ها! جاری شوید اینک بهار آمدشما ای کوه‌های خفته در کولاک! برخیزیدصدایی آشنا می‌آید از آن‌سوی کوهستانچه می‌گوید صدا پژواک در پژواک؟ برخیزیدصدا از کوه جاری می‌شود، تا شهر می‌آیدصدا می‌گوید: آی ای مردم بی‌باک برخیزیدصدا در برگ برگ دفتر تاریخ می‌پیچدصدا می‌خوانَد: ای اسطوره‌ها از خاک برخیزیدفریدونی جلودار است، بردارید پرچم راالا ای کاوه‌ها! در جنگ با ضحاک برخیزیدبه رقص آیید ای شمشیرها در بزم این میدانبرای انتقام سینه‌های چاک، برخیزیدکمانداران! هم اینک تیر را در چله بگذاریدسواران! با هزاران مرکب چالاک برخیزیدصدا ما را مهیا کرده اما، این صدای کیست؟جواب آهسته می‌آید: و ما ادراک؟! برخیزید!صدای قُبه‌الصخره‌ست ای امواج بشتابیدصدای مسجدالاقصی‌ست، ای افلاک برخیزید…