ما چه بودیم و چه شدیم؟/ سیمای بزرگان در سال‌های شیوع وبا و تیفوس

به گزارش خبرنگار سردبیر پرس، این سال‌ها به دلیل شرایط نابسامان اقتصادی با پدیده‌های عجیب و غریبی در فرهنگ ایران مواجه هستیم. پدیده‌هایی که سابق به این میزان همه گیر نبوده و این‌سان بر فرهنگ عمومی مردم تأثیر نگذاشته بودند. البته با ثبت این پدیده‌هاست که می‌توان از تأثیر نئولیبرالیسم بر اخلاق نیز سخن گفت. […]

به گزارش خبرنگار سردبیر پرس، این سال‌ها به دلیل شرایط نابسامان اقتصادی با پدیده‌های عجیب و غریبی در فرهنگ ایران مواجه هستیم. پدیده‌هایی که سابق به این میزان همه گیر نبوده و این‌سان بر فرهنگ عمومی مردم تأثیر نگذاشته بودند. البته با ثبت این پدیده‌هاست که می‌توان از تأثیر نئولیبرالیسم بر اخلاق نیز سخن گفت.

غارت فروشگاه‌ها زمانی که شایعه گران کردن کالاها پخش می‌شود، جدل و نزاع هنگام دریافت کمک‌هایی چون «سبد حمایتی دولت»، صف‌بندی برای دریافت بنزین در آخرین ساعات روزی که قرار است فردایش این کالا گران شود، احتکار کالاهای اساسی مردم توسط تاجران سودجو (که بارها در این سال‌ها شاهد این مساله بوده‌ایم) و این روزها که شیوع کرونا مردم را نگران و مضطرب کرده هم احتکار و گرانی ماسک و مواد ضدعفونی کننده.

ما چه بودیم و چه شده‌ایم؟ قطعاً در دهه‌ها و قرون گذشته هم محتکران، تاجران خدانشناس و مردم بی‌توجه به «دیگری» هم وجود و حضور داشتند، اما عموم مردم در بزنگاه‌ها جز عمل به تکلیف انسانی و شرعی خود به چیز دیگری فکر نمی‌کردند. عموم علما و مصلحان اجتماعی نیز بیشترین حجم تبلیغی خود را بر تبیین وجوه اجتماعی اسلام و اهمیت جامعه از منظر دین گذاشته بودند. ادامه این جنبش را می‌توان در مباحث پیرامون فقه تمدن ساز امروز نیز پیگیری کرد. به عبارتی اگر آن جنبش نبود، حوزه معرفتی فقه تمدن ساز شکل نمی‌گرفت.

شاید بتوان یک دلیل عمده برای این همبستگی شدید مردمی در دهه‌های پیشین را در پیوند هرچه بیشتر علما و روشنفکران با مردم عادی دانست. پیوندی که امروزه منقطع شده است. در تاریخ و پیشینه فرهنگی ایران معمولاً مدارس علمیه در حوالی بازارها فعالیت داشتند و جالب اینجاست که در منابع بسیاری از حضور تجار و بازاریان در درس‌های اخلاق و مکاسب حوزه‌ها نیز سخن به میان آمده است، اما اکنون چه شده است؟ چرا حوزه در این سال‌ها از طبقات مختلف اجتماعی فاصله گرفته است؟ خبری از حضور تجار و بازاریان و کاسبان در دروس اخلاق و فقه معاملات در حوزه‌ها منتشر می‌شود؟ بگذریم.

در این سال‌ها از زندگی بزرگان دین و علم کتاب‌های متعددی منتشر شده است. نقطه مشترک این کتاب‌ها توجه به عامه مردم و بهبود وضعیت آنهاست و فضیلت این چهره‌ها نیز در همین نکات است. به عنوان مثال بزرگی یک شخصیت دینی و یا عرفانی به این نیست که «طی الارض» داشته یا «کفش‌ها جلوی پایش جفت می‌شده‌اند»، بلکه بزرگی آنها به این بوده که در روزگار و هنگامه سختی و رنج، از مقامات روحی و جسمی خود در جهت کاستن رنج مردم بهره می‌بردند. روایت‌های حیرت انگیزی از زندگی اجتماعی بزرگانی چون شیخ عبدالکریم حائری، آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله آقا رحیم ارباب، آیت‌الله حرم پناهی و… و تلاش آنها برای کاستن از آلام مردم در حین سختی‌ها و مصائب منتشر شده است. روایت‌هایی که البته امروزه برای ما حیرت انگیز است و برای مردم آن روز و خود این بزرگان طبیعی بود. طبیعی بود که آنها در آن بزنگاه‌ها به تکلیف شرعی و اجتماعی خود عمل کنند و عامه مردم نیز به تاسی از آنها رفتار می‌کردند. ما در این برهه این تکالیف را فراموش کرده‌ایم.

بجز این حتی در منابع و متونی چون «تذکرهالاولیا»، «نفحات الأنس من حضرات القدس» و… بیشترین کرامات به شخصیت‌هایی نسبت داده شده که بیشترین توجه را به «انسان» داشته‌اند. فراموش نکنیم که بیماری‌های همه گیر و دیگر مصائب و مشکلات روزی تمام می‌شوند، مهم این است که در این بزنگاه‌ها چه چهره‌ای از خود در تاریخ ثبت خواهیم کرد؟

شیخ هادی نجم آبادی و پرستاری از بیمار وبازده

شیخ هادی نجم‌آبادی از بزرگان تهران در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه بود. از او به عنوان معلم مشروطه نیز یاد کرده‌اند. شیخ یکی از اصحاب آقا سید جمال‌الدین اسدآبادی نیز بود و تنها کسی که جرأت داشت پس از اعدام میرزا رضای کرمانی برای او مجالس ترحیم بگیرند. به او تهمت‌های بسیاری زده و علمای سنتی او را به جهت نوع فتاوایش و همچنین سیر و سلوک اجتماعی که داشت، تکفیر کرده بودند. در اینجا قصد نداریم به معرفی شیخ هادی بپردازیم، فقط یک مورد از کنش‌های اخلاقی اجتماعی او را که ریاست امور شرعی بخشی از مردم تهران را نیز بر عهده داشت، بازگو خواهیم کرد.

محمود حکیمی در کتاب «هزار و یک حکایت تاریخی» به نقل از مجله وحید، چند حکایت درباره شیوه سیر و سلوک اجتماعی آقا شیخ هادی نجم آبادی آورده است که یکی از این حکایت‌ها شگفت انگیز است. این حکایت را در ادامه بخوانید:

یکی از اطرافیان شیخ هادی نجم آبادی نقل کرده است که «یک روز یکی از علاقه‌مندان شیخ که مردی افغانستانی بود و گاهگاهی به دیدن شیخ می‌آمد برای او پیغام داد که: من دچار بیماری وبا شده‌ام به خاطر خدا بر سر بالینم بیایید.

شیخ با آنکه سال‌ها بود هیچ جا نرفته بود آهنگ عیادت بیمار را کرد به من گفت تو هم بیا. من قبول کردم و به همراه وی به خانه بیمار وبا زده رفتیم. بیمار از شدت استفراغ و اسهال کاملاً توانایی خود را از دست داده بود، به طوری که در حضور ما دو بار به سختی خود را به توالت رساند، ولی بار سوم دیگر یارای حرکت نداشت. شیخ رو به من کرد و گفت این مرد غریب است، قادر به حرکت نیست. وی را سرپا بگیر که پیش خدا بی‌مزد نیست.

من برخاستم، او را به توالت بردم و سرپا گرفتم ولی از شدت عفونت و گند حالم بهم خورد. سپس او را شسته و خوابانیدم. پس از چندی بازهم آن مرد غریب اسهال گرفت. این بار خود شیخ برخاست و او را بغل گرفت. من هرچه اصرار کردم که من جوانم و شما پیر و ناتوانید، این کار را به من واگذار کنید، قبول نکرد و گفت و این بار نوبت من است.

و بعد مرد بیمار را به توالت برد. از آن پس شیخ هادی تا زمان مرگ بیمار غریب و بی‌کس افغانستانی به خانه او می‌رفت و پرستاریش می‌کرد و پس از مرگ بیمار او را به خاک سپرد.»

پرستاری شریعت سنگلجی از بیمار تیفوسی که در حال جان دادن بود

شریعت سنگلجی نیز یکی از بزرگان نواندیشی دینی بود که مجالس درس بسیار شلوغی داشت و در سخنرانی‌ها و دروس عمومی اخلاقش نیز طیف‌های گسترده‌ای از مردم شرکت می‌کردند. مسجد محل جلوس و درس و بعدها مقبره او هم‌اکنون در خیابان فرهنگ تهران وجود دارد.

مرحوم زنده‌یاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی در فصل «از آبگیر سنگلج تا باد شهریار» از کتاب «آفتابه زرین فرشتگان» شرحی از علت درگذشت شریعت سنگلجی داده است که باید مورد توجه قرار داد.

شریعت سنگلجی در بامداد پنجشنبه پانزدهم دی ۱۳۲۲ برابر با تاسوعای ۱۳۶۳ قمری به دلیل بیماری تیفوس درگذشت. در سال‌های ابتدایی دهه ۲۰ (هم‌زمان با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین) بیماری تیفوس در کشور به دلایل بسیاری از جمله حضور جنگ زده‌های لهستانی در ایران، شیوع پیدا کرد. به طور کل تیفوس بیماری زمان جنگ بود و کشتار بی امانی داشت و شپش عامل انتقال میکروب آن بود. این بیماری باعث شده بود تا بسیاری از علمای مشهور آن دوران اعم از سنتی یا روشنفکر به مدد مردم جامعه خود بیایند.

شریعت سنگلجی نیز در یکی از روزهای پاییز یا زمستان سال ۱۳۲۲ جوانی مبتلا به تیفوس را در خیابان مشاهده می‌کند که در حال جان دادن بود، چرا که بیمارستان‌ها از پذیرش او خودداری کرده بودند. او این جوان را به خانه خود آورد و مشغول مداوا و تیمارداری‌اش شد، اما خود و دیگر اعضای خانواده‌اش گرفتار این بیماری شدند. آن جوان و اعضای خانواده شریعت نجات پیدا می‌کنند، اما شریعت و برادر کوچکترش بر اثر این بیماری جان به جان آفرین تسلیم می‌کنند.