چیزی دیگر شدن ما منوط به فهممان از بیماری و مرگ است
پایگاه خبری سردبیر، گروه فرهنگ: مسعود میری آدمی کم میآموزد و بسیار رنج میکشد. برای جمیع مردم یا غالب آنها زیستن از برای آنکه مقصد نیست، معبری فرض میشود که مقاصد کلان غایت آن است و برای آن غایات فلسفهها، آیینها و دستاویزها ساخته و پرداخته که طی قرنها نازک اندیشی و تامل ورزی در […]
پایگاه خبری سردبیر، گروه فرهنگ: مسعود میری
آدمی کم میآموزد و بسیار رنج میکشد. برای جمیع مردم یا غالب آنها زیستن از برای آنکه مقصد نیست، معبری فرض میشود که مقاصد کلان غایت آن است و برای آن غایات فلسفهها، آیینها و دستاویزها ساخته و پرداخته که طی قرنها نازک اندیشی و تامل ورزی در این آفریدههای معنوی و مادی، به نوعی به بداهه و فراواقعیت تبدیل میشود. این باورها رنجی را کسر نمیکنند، خود سرآغاز رنجها و محنتهای تازه میشوند. انسان موجودی پیشایند است. نه آینده را میشناسد و نه پیایندهی پایندگیِ تن خویش است. آن فیلسوف نابهنجاریهای وحشی (به تعبیر آنتونیو نگری) یعنی باروخ اسپینوزا میگوید: «تاکنون کسی معلوم نداشته که بدن قادر به انجام دادن چه کارهایی است.» این به گمان من یعنی بدن خیر و شر نمیشناسد، چنانکه طبیعت خیر و شر نمیفهمد، بلکه همچنان که طبیعت میطبیعتد، بدن نیز، بدن طبیعت است، نه جزوی از طبیعت و گاه در این طبیعتیدن چیزی میسازد که ما که مشعر به برخی آگاهیهای اندکیم، در آن چیزی دیگر میشویم.
فهم اجمالی ما از طبیعتیدن و پیشایندی و مجهول بودگی آن است که به قیاس با بودن یا نبودن ما (که در طبیعت بی معنی است، چیزی دیگر شدن ما مصادف با فهم ما از بیماری و مرگ است) به مفاهیم خیر و شر میانجامد. در قرآن پارهای از این نوع طبیعی نگریستن، به مواجهه ما با چیزها، به این نحوه از نگریستن به جهانِ موجود است. مثلا «وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.»*
اما چه میشود که بیماری و مرگ به جای آنکه به طبیعت راجع شود، به اعمال ما و خیر و شری که در جوف آن میجوییم ارجاع میشود؟ در این باب بسیار گفتهاند و ما سر آن نداریم شرحی بر آن بیفزاییم، تنها به این سخن اشاره میکنیم که اگر بشر به جای جستوجوی علل موجهه یا ناموجه بیماریها و مرگ در عوالم مجعول و مجهول دیگر، کاری را میکرد که طی این دو قرن به انجام رسانده، یعنی کاویدن در طبیعتیدن بدن و کاستن از رنجها و بهبود بخشیدن به_ بودگی و افزودن به طول عمر خود، شاید در قرنهای پیشین مرزی میان کاهنان و طبیبان کشیده میشد و این مرز همجواری فیزیک و متافیزیک، طبیعت و فراطبیعت از هم میگسست و آیینها بدن را به مثابه تجمیعی از چیزهای ناهمگون و ناهمگن به حساب نمیآوردند. این تجمیع و مزج را در درمانهای آیینیای مثل زار که در برخی مناطق رایج است میبینیم یا تلقی غلطی که در باب برخی بیماریها در خیال بشر تخم ریزی کرده، مانند سل و جذام و دیوانگی در گذشته و یا سرطان و ایدز و کرونا در اکنون. (رجوع کنید به کتاب خوشخوان «بیماری به مثابه استعاره» نوشته سوزان سانتاگ» که بیماری ایدز و سل را در این عرصه بررسی کرده ، یا فوکو که جنون و یا دیوانگی را در کتاب تاریخ جنون بررسیده).
وقتی یک روحانی غیرمتخصص به خودش حق میدهد در باب بیماریها و شفای آنها نظر بدهد، کتاب پایه پزشکیِ نوین را به حریق آتش بسپرد و بیماری جدید را به کفار نسبت دهد و مسلم را از آلودگی به آن بیماری مبرا بداند، معنایش آن است که هستند هنوز کسانی که شفا را بر درمان رجحان میبخشند و از داستانهایی پیروی می کنند که در عهد عتیق یا تنخ روایت شده است. این نوع باورها سلامتی جامعه را از هم میگسلاند و خطر شیوع بیماریها را همانند دوران قدیم که یک ملت را به کمتر از نصف کاهش میداد، افزونی میبخشد. عقلای قوم، روشنفکران، دانشمندان و عالمان صالح دینی باید در این باب سخن آفرینی کنند و گستره شتابناک خطر را یادآور شوند. بدن ما ناشناختهتر از آن است که از داناییهای پزشکیای که به سختی کشف کردهایم و آموختهایم و به یاری این آموختهها به طول عمرمان افزودهایم، بی توجه باشیم.
پینوشت
*بخشی از آیه ۲۱۶ سوره مبارکه بقره. ترجمه آن چنین میشود: و بسا چیزی را خوش نمیدارید و آن برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است و خدا می داند و شما نمیدانید.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰