داعش، شعار، سفارش و چند داستان دیگر/ «حمایت» اعانه دادن نیست!

سردبیر پرس- گروه هنر- زهرا منصوری: درست در همین سال‌هایی که سینمای ایران به‌واسطه قهر مخاطبان سایه سنگین رکود حاکم بر گیشه‌ها را تجربه می‌کند و فرآیند عرضه محصولات نمایشی در آستانه ورود به دورانی تازه به‌واسطه فراگیر شدن بسترهای عرضه جدید در فضای مجازی قرار دارد، «سینمای کوتاه ایران» انگیزه بالایی برای یافتن مخاطبانی […]

سردبیر پرس- گروه هنر- زهرا منصوری: درست در همین سال‌هایی که سینمای ایران به‌واسطه قهر مخاطبان سایه سنگین رکود حاکم بر گیشه‌ها را تجربه می‌کند و فرآیند عرضه محصولات نمایشی در آستانه ورود به دورانی تازه به‌واسطه فراگیر شدن بسترهای عرضه جدید در فضای مجازی قرار دارد، «سینمای کوتاه ایران» انگیزه بالایی برای یافتن مخاطبانی تازه برای خود دارد.
«فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریان‌ساز در دنیای جدید محسوب می‌شود و به همین دلیل دیگر به‌سختی می‌توان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.
به همین منظور سرویس هنر سردبیر پرس قصد دارد با سرفصل ثابت «هر هفته یک فیلم کوتاه در مهر» به معرفی بخشی از تولیدات «سینمای کوتاه ایران» در قالب گفتگو با عوامل این آثار بپردازد.
فیلم کوتاه «من آمریکایی هستم» دومین فیلمی است که در این قالب سراغ آن رفته‌ایم. فیلمی به کارگردانی امید میرزایی و تهیه‌کنندگی سجاد قافله‌باشی که از محصولات «خانه فیلم داستانی» محسوب می‌شود و روایتی متفاوت از شکل‌گیری و مقابله با پدیده «داعش» در کشورهای منطقه دارد.
این فیلم کوتاه داستان خبرنگاری آمریکایی را روایت می‌کند که حین تهیه گزارش از مناطق تحت تسلط داعش در یکی از کشورهای منطقه به اسارت درمی‌آید و تمام امیدش نجات به دست سربازان آمریکایی از دست داعش است.
آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح گفتگو سردبیر پرس با سجاد قافله‌باشی و امید میرزایی، تهیه‌کننده و کارگردان این فیلم کوتاه است.
* با توجه به موضوع فیلم ابتدا اشاره کنید که تولید آن مربوط به چه سالی می‌شود و با توجه به فاصله‌ای که از مسئله «داعش» گرفته‌ایم، فکر می‌کنید این پتانسیل وجود دارد که همچنان فیلم‌هایی با این موضوع در راستای منویات خود تولید کنیم؟
سجاد قافله‌باشی: قبل از ورود به فیلم بد نیست به این نکته اشاره کنم که ما کمی دیر به فکر توجه به فیلم‌های کوتاه افتاده‌ایم. ما از سال ۹۵ کار در «خانه فیلم داستانی» را آغاز کردیم و فقط تا سال ۹۶ یعنی در حدود دو سال ابتدایی نزدیک به ۱۱۶ فیلم کوتاه تولید کردیم و تقریباً هیچ جشنواره داخلی‌ای نبود که ما جایزه‌ای از آن صید نکرده باشیم. خیلی از بچه‌های فعال در حوزه فیلم کوتاه بودند که اگر در موعد مناسب به آن‌ها توجه می‌شد، شاید اتفاقات متفاوتی برای آن‌ها رخ می‌داد. در این شرایط توجه سردبیر پرس به سینمای کوتاه، حرکت خوبی است و می‌تواند در مسیر بسیاری از بچه‌های فعال در این حوزه تأثیرگذار باشد. این فرصت به‌ویژه برای فیلمسازانی که گام‌های اول را برمی‌دارند، می‌تواند مؤثر باشد، بچه‌هایی که واقعاً هم بی‌پناه هستند و عمدتاً برای ساخت هر فیلم‌شان، به دردسرهایی بیش از آنچه لازم است، می‌افتند.
فیلم «من آمریکایی هستم» محصول سال ۹۹ است اما اولین دیالوگ من و امید میرزایی درباره آن به سال ۹۵ برمی‌گردد. بارها درباره آن صحبت کردیم اما به جمع‌بندی برای تولید نرسیدیم.
* دلیلش چه بود؟
قافله‌باشی: بالاخره اختلاف‌نظرهایی با هم داشتیم. شاید در آن مقطع من نگاه دیگری به حوزه تولید داشتم و امید توقعات دیگری در این حوزه داشت. بعدها تجربیات من بیشتر شد و خودم که در ابتدا با امید به توافق نرسیده بودم، از او خواستم پای کار بیاید و این کار را با هم بسازیم. اینگونه شد که فیلم در سال ۹۹ ساخته شد. درباره این مسئله هم که از موضوع «داعش» فاصله گرفته‌ایم، فارغ از اصل موضوع که آیا داعش به پایان رسیده است، می‌توان به گفتگو پرداخت، اما مهمتر از آن این است که «تفکر داعش» آن چیزی نیست که از بین رفته باشد و همچنان وجود دارد.
ضمن اینکه، مسئله داعش، مسئله اصلی فیلم «من آمریکایی هستم» نیست. مسئله اول این فیلم «تفکر داعشی‌ساز» است. کاراکتر اصلی فیلم که خیلی هم به آمریکایی بودن خود افتخار می‌کند، سرانجام به دست ایرانی‌ها آزاد می‌شود. موضوعاتی از این دست، اتفاقاً تاریخ مصرف ندارند. آنچه باعث شکل‌گیری این نگاه‌ها می‌شود این است که ما غالباً با فیلمسازان به گونه‌ای رفتار می‌کنیم که احساس می‌کنند این دست آثار، آثار «سفارشی» هستند. در حالی که من می‌دانم این فیلمنامه دغدغه امید میرزایی بود که خودش می‌خواست آن را بسازد. شاید من و امید نسبت به این مسئله دیدگاه‌های متفاوتی هم داشته باشیم اما سفارشی از طرف ما نبود و او بود که فیلمنامه را به ما ارائه کرد.

* آقای میرزایی شما چگونه به این ایده رسیدید و از همکاری خود برای ساخت این فیلم کوتاه بگویید.
امید میرزایی: توضیحات آقای قافله‌باشی کامل بود و نکته‌ای که می‌توانم به آن اضافه کنم، مربوط به پایان‌بندی فیلم است. تا زمانی که مخاطب به پایان فیلم نرسد، خیلی متوجه نمی‌شود که درباره چه موضوعی صحبت می‌کنیم و پایان فیلم است که شرح می‌دهد فارغ از موضوع «داعش»، تقابل ایران و آمریکا در منطقه هم همواره مسئله بوده است. شاید سجاد خیلی با این نگاه من موافق نباشد اما در پایان‌بندی فیلم می‌بینیم دو کشوری که شاید با هم موافق هم نیستند، در یک جبهه علیه یک دشمن واحد قرار می‌گیرند و می‌توان جاهایی با هم سازش کرد و در یک مسیر قرار گرفت. این صرفاً نگاه من است و شاید سجاد چندان موافقتی با آن نداشته باشد.
* به نظر می‌رسد اصلاً موافق نیستند!
قافله‌باشی: در جمع‌های فیلمسازی به ویژه در جریان‌های سمپات حزب‌الهی‌ها، این حرف به‌صورت شعاری به تازگی خیلی مطرح می‌شود که ساختن آدم‌ها مهمتر از ساختن فیلم‌هاست. من به این حرف واقعاً معتقد هستم و به همین دلیل امید برایم مسئله مهمتری است نسبت به فیلم «من آمریکایی هستم». این فیلم محصول امید است و او می‌تواند صدها محصول دیگر هم تولید کند. به همین دلیل ممکن است سر خیلی از مسائل با هم اختلاف‌نظر داشته باشیم اما بر سر آنچه در فیلم شاهد هستید با هم به توافق نظر رسیده‌ایم. خروجی فیلم هم مقصود مدنظر امید را در دل خود دارد و هم مضمون و اهدافی که من به‌دنبال آن بوده‌ام.
حس من این است که فیلم بیشتر این تصویر را نشان می‌دهد؛ فردی که در تمام فیلم به آمریکایی بودن خود افتخار می‌کند و حتی باور دارد که آمریکایی‌ها او را نجات می‌دهند، در انتها به دست ایرانی‌ها نجات پیدا می‌کند. واقعیت اما این است که این تفاوت برداشت‌ها مسئله اصلی نیست. زمانی به یکی از همکارانی که بعدها از مدیران انجمن سینمای جوانان شد می‌گفتم که اینقدر نسبت به بچه‌های فیلمساز برخورد حذفی و مبتنی‌بر ممیزی‌های سنگین نداشته باشید. اساساً فیلم کوتاه قرار نیست اتفاق خاصی را رقم بزند و در عین حال که برای خودش کاملاً جدی است، بیشتر عرصه‌ای برای رشد بچه‌هاست. ما قرار نیست مدام این بچه‌ها را ممیزی و محدود کنیم. در همین کار هم زمانی که احساس کردم به یک حرف مشترک رسیده‌ایم، کار را ساختیم و خیلی به این فکر نکردیم که ممکن است در جزئیات چقدر اتفاق‌نظر داشته باشیم. واقعیت هم این است که این فیلم بیشتر زحمت امید میرزایی است تا من نوعی. من در این کار بیشتر نقش یک حامی را داشته‌ام و امید است که درباره زیبایی‌شناسی و به‌خدمت گرفتن اجزای کار تصمیم‌گیری کرده است.
میرزایی: هیچ وقت این کار را نکرده‌ام و همواره سراغ آثاری رفته‌ام که نسبت به آن دغدغه داشته‌ام. حتی همین فیلم «من آمریکایی هستم» را هم براساس یک دغدغه ساختم. در برهه‌ای نسبت به این مسئله دغدغه داشتم و نمی‌توانم آن را کتمان کنم
* اشاره‌ای به «تفکر داعشی‌ساز» داشتید؛ بر مبنای روایتی که ما داریم داعش محصول آمریکا و کشورهای اروپایی است اما فکر نمی‌کنید کمی پررنگ به این مسئله در فیلم اشاره شده است؟
قافله‌باشی: این مسئله تنها روایت ما نیست و مستنداتی مانند کتاب خاطرات «هیلاری کلینتون» هم برای آن موجود است. کمااینکه در آثار سینمایی خود مانند «پیکره دروغ‌ها» و یا «سیریانا» هم به مسائلی مانند حمایت تسلیحاتی آمریکا در جنگ افغانستان اشاره شده است.
میرزایی: همین فیلم ما هم در جشنواره‌های آمریکایی حضور داشته است. هر چند خیلی از جشنواره‌های‌شان هم صرفاً به دلیل موضوع این فیلم را راه ندادند.
* شما نشانه‌گذاری‌هایی مانند دل‌نوشته زندانیان به زبان‌های مختلف روی دیوار در فیلم دارید که خیلی گل‌درشت می‌خواستید به این مسئله اشاره کنید که کشورهایی مثل آمریکا، فرانسه و آلمان که در شکل‌گیری داعش نقش داشته‌اند، خودشان قربانی این گروه شده‌اند.
میرزایی: یقیناً چنین رویکردی در داستان فیلم وجود دارد. بالاخره همان‌طور که برخی غربی‌ها چنین تصوری دارند که ما هنوز سوار شتر می‌شویم، ما هم تصوراتی نسبت به آن‌ها داریم. در این میان سیاست کار خود را می‌کند. وقتی بحث داعش پیش می‌آید، آن‌ها اصلاً این تصور را ندارند که ما هم نقشی در جنگ مقابل داعش داشته‌ایم و همه چیز را محصول کار خود می‌دانند. در مقابل ما هم این روایت را داریم که اکثریت کار را ما انجام داده‌ایم و آن‌ها عملاً بنیان‌گذار داعش بوده‌اند. فارغ از این مسائل، آنچه من مدنظر داشتم، ورای این مسائل بود. داستان من بیشتر درباره همین خبرنگار آمریکایی بود که اسیر داعش می‌شود. آنچه به آن اشاره کردید، یقیناً در لایه‌های فیلم وجود دارد، اما مسئله اصلی من نبوده است. بیشتر مسئله من همان موضوعی بود که به آن اشاره کردم و آن هم امکان تعامل در موضوعاتی از این دست است.
قافله‌باشی: واقعیت این است که ما در خانه فیلم داستانی، اصرار نداشتیم که همه شبیه ما فکر کنند اما تعامل و گفتگو داشتیم و این فیلم هم نسبت به ایده اولیه‌ای که امید در نظر داشت، تغییراتی کرده است. به‌ویژه دیالوگ فارسی پایان فیلم که می‌گوید «دست من را بگیر».

سجاد قافله‌باشی

* اتفاقاً می‌خواستم این سوال را مطرح کنم که آیا آن دیالوگ تحمیلی بود؟
قافله‌باشی: تحمیل که نمی‌شود گفت و امید می‌تواند درباره آن توضیح دهد.
میرزایی: پایان‌بندی اولیه کار اینگونه بود که خود عرب‌ها کاراکتر اصلی را نجات می‌دادند و به نوعی مردم همان کشور بودند که برای کشور خود می‌جنگیدند. نگاه من در ابتدا این بود اما طی گفتگوهایی داشتیم به این نتیجه رسیدیم که بهتر است پایان‌بندی به این سمت حرکت کند. از این منظر می‌توان گفت این تغییر از طرف جایی بود که قرار بود بودجه فیلم را تأمین کند.
قافله‌باشی: اسلحه را آرام روی سرش گذاشتیم! (می‌خندند) واقعیت این است که این فیلم برای من دو آورده داشت؛ یکی اینکه خوب شدن کارهایی از این دست، برای من آورده اعتباری دارد. امید هم بخشی از انگیزه کار من است از این جهت که شاید در آینده بتوانیم کارهای بهتری با هم انجام دهیم. در عین حال وقتی برای کاری هزینه می‌کنم، ممکن است نظرات خودم را هم درباره آن داشته باشم. اما تحمیل آنجایی است که هیچ بحثی شکل نگیرد. خاطرم هست بر سر همین فیلمنامه، تا مدت‌ها با امید گفتگو داشتیم. در سال ۹۵ که این ایده مطرح شد، هم من کم‌تجربه‌تر بودم و سخت‌تر به بچه‌ها اعتماد می‌کردم، هم امید نمونه کار کمتری داشت برای آنکه بتواند ما را اقناع کند. البته که بعدها به این نتیجه رسیدیم که امید از همان روز اول این میزان توانمندی را داشته است. من ولی نیاز به تجربه بیشتری برای اعتماد به او داشتم. من شخصاً گفتگویی که در این مسیر شکل گرفت را تحمیل نظر نمی‌دانم.
* ولی بپذیرید که پایان‌بندی فعلی فیلم خیلی گل‌درشت است و از فضای فیلم بیرون زده است!
قافله‌باشی: مقیاس ما برای گل‌درشت بودن، چیست؟
قافله‌باشی: بالاخره این یک سوال جدی است که اگر ما در ماجرای سوریه و عراق، وارد میدان نمی‌شدیم، آیا تضمینی وجود داشت که امروز هزینه‌های بیشتری نمی‌دادیم؟ همان طیف‌هایی که زمانی منتقد حضور ما در سوریه و عراق بودند، زمانی که ماجرای طالبان در افغانستان پیش آمد، مدام توئیت می‌زدند که شما کجایید و چرا دخالت نمی‌کنید. از این منظر معتقدم این بحث‌ها حاصل یک دوقطبی کاذب است و ارتباطی با کف جامعه ندارد * مقیاس حس مخاطب است که در میانه فیلم با خودش می‌گوید اگر در پایان یک ایرانی بخواهد این آمریکایی را نجات دهد، چقدر شعاری می‌شود و همین اتفاق هم می‌افتد!
قافله‌باشی: اجازه دهید مثالی بزنیم؛ یک متر به نظر شما بلند است یا کوتاه؟ هم می‌تواند بلند باشد و هم کوتاه، این مسئله کاملاً نسبی است. درباره این پایان‌بندی هم اگر اجزای فیلم در راستایی بود که ما را به طور کامل به سمت دیگری می‌برد و بعد به این پایان‌بندی می‌رسیدیم، حرف شما درست بود. مثلاً اگر جغرافیای فیلم در جایی بود که هیچ ارتباطی با حضور ایرانی‌ها نداشت، بعد ما می‌خواستیم در فیلم نشان دهیم که ایرانی‌ها هم بوده‌اند، می‌پذیرفتم که اغراق کرده‌ایم اما در این فیلم ما درباره جغرافیایی صحبت می‌کنیم، اعم از جغرافیای زمینی و مفهومی که سال‌هاست بیش از آمریکایی‌ها، اتفاقاً ایرانی‌ها در آن حضور داشته‌اند.
پس من یک وصله ناجور به فیلم الصاق نکرده‌ام و از این منظر این پایان‌بندی را گل‌درشت نمی‌دانم. البته که نظر مخاطب نسبت به نظر من، اولی‌تر است. واقعیت این است که هم در عراق و هم در سوریه حضور ایران بسیار پررنگ بود و به همین دلیل فکر نمی‌کنم در فیلم چیزی را نشان داده باشیم که نسبت به واقعیت نامتوازن بوده باشد.
* اما اگر مخاطب فرضی فیلم را مخاطبی در نظر بگیریم که هنوز اصل حضور ایران در منطقه برایش حل نشده، این پایان‌بندی بسیار شعاری است و حتی در یک فضای دو قطبی می‌تواند با واکنش منفی مواجه شود.
قافله‌باشی: اولاً پاسخ به همه ابهامات را نباید به گردن یک فیلم انداخت. ثانیاً واقعیت این است که مخاطب بین‌المللی این فیلم بیشتر از مخاطب داخلی است. از ابتدا هم کار با نگاه به مخاطب بیرونی، بیشتر طراحی شده است. برای مخاطب داخلی می‌توان خیلی کارهای دیگر تولید کرد. مخاطب بیرونی می‌تواند کار را فارغ از دوقطبی‌ای که شما به آن اشاره می‌کنید، ببیند و درباره‌اش فکر کند. نظر شما البته می‌تواند درست باشد و قصد ندارم که به‌صورت مطلق آن را رد کنم چرا که بالاخره نهایت تلاش ما تبدیل به این محصول شده است و حالا شما هستید که با این محصول مواجه می‌شوید. در عین حال من فکر می‌کنم درباره این موضوع خاص، جامعه ما هم چندان فضای دوقطبی ندارد. ما در جامعه خودمان می‌ترسیم درباره برخی مسائل صحبت کنیم.
بالاخره این یک سوال جدی است که اگر ما در ماجرای سوریه و عراق، وارد میدان نمی‌شدیم، آیا تضمینی وجود داشت که امروز هزینه‌های بیشتری نمی‌دادیم؟ همان طیف‌هایی که زمانی منتقد حضور ما در سوریه و عراق بودند، زمانی که ماجرای طالبان در افغانستان پیش آمد، مدام توئیت می‌زدند که شما کجایید و چرا دخالت نمی‌کنید؟ از این منظر معتقدم این بحث‌ها حاصل یک دوقطبی کاذب است و ارتباطی با کف جامعه ندارد. وقتی در کف خیابان‌های همین تهران نزدیک به هفت میلیون نفر برای تشییع قاسم سلیمانی می‌آیند، تلویحاً اقدامات او را هم تأیید می‌کنند. یک سری دو قطبی‌ها در کشور ما کلاً کاذب است و صرفاً به کار ارتزاق عده‌ای خاص می‌آید و ارتباطی با کف جامعه ندارد. ماجرای حضور ما در سوریه و عراق هم از همین جنس است. واقعیت این است که ما از طریق دیپلماسی و میدان، ماجرا داعش را در منطقه مهار کردیم.

امید میرزایی

* آقای میرزایی درباره نسبت خود با سینما بگویید و اینکه بعد از ساخت این فیلم کوتاه تا به امروز چه مسیری را طی کرده‌اید و برای آینده آیا برنامه‌ای برای ورود به سینمای بلند دارید؟
میرزایی: من به شخصه این فیلم را خیلی دوست دارم.
* اولین کار شما که نبود، درست است؟
میرزایی: بله من پنج فیلم کوتاه کار کرده‌ام که اتفاقاً «من آمریکایی هستم» آخرین فیلم است. بعد از این فیلم به سمت تبلیغات رفتم و در حوزه تبلیغات سینمای ایران مشغول شدم.
قافله‌باشی: امید میرزایی برای ساخت آنونس فیلم‌های «صحنه‌زنی» و «تک تیرانداز»، سیمرغ بلورین هم از جشنواره فجر دریافت کرده است.
* اتفاقاً حوزه پول‌سازی هم در سینما محسوب می‌شود.
میرزایی: (باخنده) هنوز که پول زیادی به ما نرسیده اما امیدوارم همین‌طور باشد که شما می‌گوئید. «من آمریکایی هستم» آخرین فیلم کوتاه من بوده و این روزها درگیر پیش تولید فیلم دیگری هم هستم.
* فیلم بلند یا کوتاه؟
میرزایی: شخصاً فیلم کوتاه را ترجیح می‌دهم و هنوز هیچ عجله‌ای برای ساخت فیلم بلند ندارم. به‌ویژه که شرایط هم به‌گونه‌ای است که ترجیح می‌دهم همچنان فیلم کوتاه بسازم. اگر بخواهی در سینمای بلند آنچه دلت می‌خواهد را بسازی، باید بیشتر تأمل کنی تا اتفاقی که باید، به مرور رخ دهد.
قافله‌باشی: من اعتقاد دارم که با ۵۰ میلیارد تومان می‌توان لحن سینمای ایران را عوض کرد. کافی‌ست این رقم را بین فیلم‌سازان سینمای کوتاه توزیع کنید و بگویید اصلاً کاری هم نداریم می‌خواهید چه بسازید. ۵۰ فیلمساز بیاورید و به هر کدام یک میلیارد تومان بدهید و بگویید بروید و برای ما فیلم بسازید. مطمئن باشید همین امروز فیلمسازانی در سینمای کوتاه داریم که با یک میلیارد تومان می‌توانند کارهایی بسازند که تهیه‌کنندگان مطرح ما نمی‌توانند
* از نظر محتوایی و انتخاب داستان برای فیلمسازی که خیلی خودتان را محدود به فضای خاصی نکردید؟
میرزایی: هیچ وقت این کار را نکرده‌ام و همواره سراغ آثاری رفته‌ام که نسبت به آن دغدغه داشته‌ام. حتی همین فیلم «من آمریکایی هستم» را هم براساس یک دغدغه ساختم. در برهه‌ای نسبت به این مسئله دغدغه داشتم و نمی‌توانم آن را کتمان کنم. شاید ما غالباً آدم‌های فراموش‌کاری باشیم و وقتی از مقطعی خاص فاصله می‌گیریم، به واسطه برخی اتفاقات سیاسی و اجتماعی، ترجیح می‌دهیم گذشته خود را پنهان کنیم.
در آن برهه واقعاً می‌خواستم که درباره این موضوع فیلمی بسازم، بالاخره وقتی آمریکا و یا ناتو از آن سر دنیا به اینجا آمده‌اند، خیلی طبیعی است که ما هم نسبت به کشور همسایه خود و تحولات آن بی‌تفاوت نباشیم. با سجاد در این زمینه موافقم که اگر این اتفاقات رخ نمی‌داد، شاید شرایط امروز ما به گونه دیگری بود. به‌رغم اختلاف‌نظرهایی که درباره پایان‌بندی داشتیم، نسبت به کلیت کار به‌شدت اعتقاد داشتم و آن را ساختم.
* آقای قافله‌باشی به گفته خیلی از بچه‌های فیلم کوتاه، هزینه تولید در این حوزه بسیار بالا رفته است و به نظر می‌رسد از نظر اقتصادی کار در سینمای کوتاه زیان‌ده شده است. کمی درباره هزینه‌های تولید در سینمای کوتاه بگویید.
قافله‌باشی: واقعیت این است که فیلم کوتاه جدی گرفته نمی‌شود و منظورم در این زمینه تنها متوجه حاکمیت هم نیست. ما حتی متوجه کارکردهای رشدی سینمای کوتاه در حوزه پرورش فیلمساز هم نیستیم. ما با سینمای کوتاه می‌توانیم کلیت یک سینما را نه فقط از منظر محتوایی که از نظر تکنیکی متحول کنیم. در هیچ دولتی شما شاهد سرمایه‌گذاری روی فیلمسازان کوتاه نیستید و تنها در مقطعی و به‌صورت گلخانه‌ای این اتفاق در قالب مدرسه ملی سینما رخ داد که آن هم شکست خورد. از طرف دیگر فیلم کوتاه در دنیا هم مشکل بازار دارد. مجموع این موارد از نداشتن یک بازار خوب تا نبود نگاه حمایتی، شرایط امروز را به وجود آورده است. منظور از نگاه حمایتی هم صرفاً اعانه دادن نیست. این واقعاً یک سرمایه‌گذاری است و مسئولان اگر هوش داشته باشند در این زمینه می‌توانند سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت داشته باشند.
در هالیوود هم همین فرآیند طی می‌شود اما از آنجایی که اقتصاد سینمای ما جریان ارگانیکی نیست و روی پای خودش رشد نکرده، اقتصاد سینمای کوتاه هم از آن متأثر است. تنها در مقطعی توانستیم از امکانات حاکمیتی استفاده کنیم اما هیچ‌گاه این امکانات به اندازه‌ای نبود که این جریان را تبدیل به یک جریان پایدار کند. به همین دلیل احساس کردیم که از جایی به بعد باید با همین بچه‌های فیلم کوتاه، سراغ ساخت فیلم بلند برویم تا شاید برای آن‌ها هم اتفاقی رخ دهد. من اعتقاد دارم که با ۵۰ میلیارد تومان می‌توان لحن سینمای ایران را عوض کرد. کافی است این رقم را بین فیلم‌سازان سینمای کوتاه توزیع کنید و بگویید اصلاً کاری هم نداریم می‌خواهید چه بسازید. ۵۰ فیلمساز بیاورید و به هر کدام یک میلیارد تومان بدهید و بگویید بروید و برای ما فیلم بسازید. مطمئن باشید همین امروز فیلمسازانی در سینمای کوتاه داریم که با یک میلیارد تومان می‌توانند کارهایی بسازند که تهیه‌کنندگان مطرح ما نمی‌توانند. ما اما نگاه دیگری در سینما داریم و ترجیح می‌دهیم همه این ۵۰ میلیارد را صرف یکی دو پروژه بزرگ و بی‌فایده کنیم!

منبع : مهر نیوز