باورکردن فناناپذیری؛ وقتی فلینی به سرماخوردگی چینی دچار شده بود!
سردبیر پرس، گروه فرهنگ و اندیشه: امروز چهارشنبه اول بهمن ۱۳۹۹ برابر است با بیستم ژانویه ۲۰۲۱ یعنی تولد ۱۰۱ سالگی فدریکو فلینی. این سینماگر برجسته ایتالیایی ۲۰ ژانویه ۱۹۲۰ به دنبال آمد و به سال ۱۹۹۳ در حالی درگذشت که نام خود را در تاریخ جاودانه کرده بود. فیلمهای «جاده»، «شبهای کابیریا»، «هشت و […]
سردبیر پرس، گروه فرهنگ و اندیشه: امروز چهارشنبه اول بهمن ۱۳۹۹ برابر است با بیستم ژانویه ۲۰۲۱ یعنی تولد ۱۰۱ سالگی فدریکو فلینی. این سینماگر برجسته ایتالیایی ۲۰ ژانویه ۱۹۲۰ به دنبال آمد و به سال ۱۹۹۳ در حالی درگذشت که نام خود را در تاریخ جاودانه کرده بود. فیلمهای «جاده»، «شبهای کابیریا»، «هشت و نیم» و «آمارکورد» او برنده جایزه اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان در سالهای اکرانشان شدهاند و از این جهت فلینی رکوردار اسکار است.
فلینی با فیلمهای خود یعنی آثاری چون «جاده»، «شبهای کابیریا»، «هشت و نیم»، «آمارکورد»، «زندگی شیرین»، «رم»، «ساتریکون فلینی»، «شهر زنان»، «و کشتی به راهش ادامه میدهد»، «جولیت ارواح» و… ثابت کرد که سینما نوعی از اندیشیدن در قرن جدید است و این نوع سینما به ماهیت و ذات این هنر نزدیکتر است و البته مساله سرگرمی را نیز موجب میشود، اما سرگرمی صرف نیست. او کار خود را با جنبش سینمای نئورئالیسم و دستیاری روبرتو روسلینی و همچنین همیاری به او در نوشتن فیلمنامه «رم شهر بیدفاع» آغاز کرد و فیلمهای نخستین او نیز ذیل همین جنبش قرار میگرفتند. بعدها عنصری به «رویا» با او درآمیخت و توجهاش به مرگ باعث شد تا سبک خاص خود را پدید آورد. با این اوصاف اما عنصر «نقادی» و مسالهمندی وجه مشخصه آثار اوست که در همه دورههای فیلمسازیاش مشاهده میشود.
درباره فلینی چند کتاب به فارسی ترجمه و منتشر شده است. «گفتوگو با فدریکو فلینی» اثر برت کاردولو و ترجمه آرمان صالحی از انتشارات شورآفرین، «کارناوال فدریکو فلینی» به اهتمام مسعود فراستی از انتشارات فرهنگ کاوش و «مصاحبه با فدریکو فلینی» اثر کاستانزو کاستانزینی و ترجمه آناهیتا قبائیان از جمله این کتابهاست.
معرفی کتاب «مصاحبه با فدریکو فلینی»
«مصاحبه با فدریکو فلینی» اثر کاستانزو کاستانزینی است که با ترجمه آناهیتا قبائیان برای نخستین با به سال ۱۳۷۹ با شمارگان ۲۲۰۰ نسخه، ۴۳۳ صفحه و بهای ۲۲۰۰ تومان توسط انتشارات فرزان روز منتشر شد. چاپ دوم این کتاب سال ۱۳۸۶ با شمارگان ۱۱۰۰ و بهای ۳۵۰۰ تومان در دسترس مخاطبان قرار گرفت.
اما انتشارات فرزان روز ویراست جدید ترجمه این کتاب را سال ۱۳۹۵ با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و بهای ۳۵ هزار روانه کتابفروشیها کرد. چاپ دوم این ویراست نیز بهار امسال (۱۳۹۹) با شمارگان ۵۰۰ نسخه و بهای ۷۰ هزار تومان در دسترس مخاطبان قرار گرفت.
کتاب حاصل گفتوگوهای کاستانزینی روزنامهنگار ایتالیایی با فلینی است. نخستین گفتوگوهای برای روزنامه «مساجروی» کار شد، اما فلینی به کاستانزینی اعتماد بسیاری پیدا کرد. این دو تقریبا در اکثر رخدادها در کنار هم بودند. نخستین گفتوگوی کتاب درباره زندگی و دوران کودکی فلینی است و در نهایت کتاب به آخرین اسکار فلینی و روایت درگذشت او ختم میشود.
ملحقات کتاب را مصاحبهای با جولیتا ماسینا (همسر فلینی و بازیگر فیلمهای «شبهای کابیریا»، «روشناییهای واریته» و «جاده») و همچنین اظهارنظرهای میکلآنجلو آنتونیونی، ویسکونتی، لوئیچی کمنچینی، لتوس، فرانسوا تروفو، کوستا گاوراس، وودی آلن، اورسن ولز، سپایک لی، جیم جارموش، کوروساوا و اینگمار برگمان، درباره سینمای فلینی تشکیل میدهد.
در این کتاب مخاطب از زبان خود فلینی، با زندگی او و حکایت فیلمهایش آشنا میشود. روایتی که به اندازه فیلمهای فلینی سرشار از جذابیت است و دنیایی دلفریب و ژرف را در برابر خوانندگان به تصویر میکشد. گفتوگویی را از این کتاب انتخاب کردهایم که به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد او گرفته شده است. هنگام این گفتوگو فلینی به نوعی سرما خوردگی چینی دچار بوده است. جهان امروز نیز دچار یک بیماری چینی مشابه همان بیماری است که فلینی به آن دچار بود.
۲۰ ژانویه ۱۹۹۰: هفتادمین سالگرد
سوال: امروز هفتاد ساله شدی، چه احساسی داری؟
جواب: تسلیم هستم. پذیرفتهام به سوالاتی که به مناسبت تولدم پیش میآید دوستانه و بدون اینکه بتوانم از آن فرار گنم جواب دهم. اما خوب، همانطور که میبینی لباس پیرمردها را پوشیدهام: روب دوشامبر، پتوی پشمی از کمر تا روی پاها، سرفه، سردرد. کمی فاصله بگیر، نمیخواهم از من بگیری، منظورم هفتاد سالگیم نیست، منظورم «گریپ چینی» است که تصمیم گرفته است با تب و دریازدگی برایم جشن بگیرد.
سوال: به طالع بینی عقیده داری؟ از علامت نجومیت خوشت میآید؟ فکر میکنی روی فعالیتهای هنریت تاثیر گذاشته است؟
جواب: یکبار وقتی در یکی از این کتابهای ستاره شناسی و علامتهای آن صفحات مشخصه کودک دی ماه (جُدَی) را میخواندم به نظرم آمد خودم را در آن میبینم. میگفت: «کودک دی ماه بلافاصله بعد از بیرون آمدن از شکم مادر نابغه است.»
سوال: مسیح، ژاندارک، مادام دوپمپادور، مارلن دیتریش، ادگار آلن پو، لویی پاستور، مارتین لوترکینگ و آندره اوتی همه متولد دی ماه هستند. خودت را به کدام یکی نزدیکتر حس میکنی؟
جواب: وقتی جوان بودم دو نفر از لحاظ زیبایی و جذابیت مردانه ایده آل من بودند که از ته دل میخواستم به آنها شبیه باشم: فبوماری هنرپیشه، با آن گردن بلند اشرافی، موهای فرفری، چشمان در عین حال متکبر و خمارش؛ و دیگری ادگار آلن پو که صورت فوق العاده او با آن رنگ پریدگی شوم و تب دارش جبران تمام بدمستهای دنیا را میکند. اما به چه کسی خود را نزدیکتر حس میکنم؟ به مارکیز دوپمپادور.
سوال: تصور و درک تو از زمان چیست؟
جواب: زمانی را که میگذرد، حس نمیکنم. همه چیز به نظرم همیشه یک جور میآید، زمان حالی همیشگی که گذشته و آینده آن طور که تصورش میکنم جزو آن است. حتما به دلیل شغلم است که مرا در مرکز استودیویی قرار میدهد و دور و برم را آدمهای واقعی و شخصیتهای ساختگی و دوستان، آدمهای ناشناس، اختلافها و جنگ و جدلها، رویاها و تصورات میگیرند. نمیتوانم بین دو دهه مختلف بین یک فیلم سالهای پنجاه و فیلمی که خودم خواهم ساخت، تفواتی بگذارم.
سوال: اما متوجه نمیشوی که واقعیت تغییر میکند؟
جواب: هر از چندی از استودیو خارج میشوم و کمی در بزرگ را باز میکنم، اما چطور میتوانم بگویم که چیزهایی که در بیرون میبینم، خیابانها، انبارها، سگها، روز، شب و… مال چه سالی هستند؟ برای بقیه زندگی، هم همینور است. آیا آدمهایی که دوستشان داری و همیشه محافظتت کردهاند، خانهات، کتابهایت متعلق به همان زمان ثابت و بدون حافظه نیستند؟ شاید اینشتین همین موضوع را کمی بهتر از من گفته باشد.
سوال: از پیری میترسی؟
جواب: خوب، در «صدای ماه» شخصیتی هست که پائولو ویلاجو چنان به آن زندگی بخشیده و واقعیاش کرده است که هر بار که فیلم را میبینم تکانم میدهد. انتقال این احساس سرما، ناراحتی و نگرانیِ آدمهایی که در کهکشانی غیرقابل دسترس گم شدهاند، آدم را میخنداند ولی مخصوصا میترساند… پیری چیزی است که آدمهای پیر، آدمهای پیر سراسر دنیا مراقبش هستند، شب و روز تا توی رختخواب دنبالش میکنند و وقتی فکر میکنند خواب است رویش خم میشوند و با نفس مهوع خود بدبویش میکنند.
سوال: آیا به آن چیزی که آرامش حسها مینامند، رسیدهای؟
جواب: قیافه هاردی را وقای مقابل خرابکاریهای لورل با نگاهی آرام و آهسته دنبال دوربین میگشت تا به تماشاچی خیره شود و در سکوت از او دعوت کند که شاهد همدرد چنین فاجعهای باشد، به یاد داری؟ خوب در مقابل این سوال من دقیقا همین قیافه را میگیرم.
سوال: از مرگ میترسی؟
جواب: چه جوابی باید بدهم؟ بله، نه، بستگی دارد، نمیدانم، یادم نمیآید، چه مرگی؟ نظر به اینکه آن کنجکاوی خاموش ناشدنی که هر شب باعث میشود که هر روز صبح از خواب بیدار شویم و در تمام زندگی همراه ماست، قاعدتا نباید در موقع ناشناختهترین تجربه ما رهایمان کند، حداقل امیدوار باشیم که این طور است. خواهیم دید.
سوال: به فنا ناپذیری عقیده داری؟
جواب: به باور کردنش گرایش دارم و به همه توصیه میکنم حداقل از روی نوعی بهداشت روانی همین کار را بکنند. باور کردنش تخیل را به کار میاندازد. حتی اگر دورنمای مصاحبهای با تو در روز هفت هزارمین سالگرد تولدم کمی حیرت زدهام میکند.
…
سوال: نماز و دعا میخوانی؟
جواب: دیگر مثل دوران بچگی، وقتی مادربزرگ ناگهان وارد اتاق خوابمان میشد و شعله شمعدانی که به دست داشت از پایین، کله زیبای سرخ پوستیاش را روشن میکرد، نماز و دعا نمیخوانم. او انگشت سبابه بلندش را به طرف ما دراز میکرد و میگفت: دعاهایتان را خواندهاید؟ یکبار من و برادرم را در حال خواندن دعاهایمان با آهنگ «تیتین» غافلگیر کرد. تهدیدمان کرد که سگ را باز میکند و در سرمای زمستان ما را به جای او در لانه میگذارد. این است، دعا را نه فقط به عنوان عمل عبادت، بلکه به عنوان تکنیک کیمیاگری روانی برای به وجود آوردن معجزه و کرامت و نتایج جادویی تلقی کردن.
سوال: فکر میکنی مثل تیسین، پیکاسو، دکریکو، تا نود سالگی خلق کنی؟
جواب: بله. به برلوسکونی بیچاره قول دادهام. باید هرچه بیشتر برایش زمینه درست کنم که با میلیونها تبلیغ سالانهاش به فیلمهایم گند بزند. در ضمن شنیدهام که آنجلو ریدزولی کوچک ، فیلمهایی را که من برای پدربزرگش «فرمانده» عزیز ساختهام یعنی «ولگردها»، «زندگی شیرین»، «هشت و نیم» و سه چهار تای دیگر را برای ابد به برلوسکونی فروخته است.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰