من،دوربین،مزار ٰ،مادر شهید.
دوربین را برمی داری و آرام آرام به سنگ نوشته های شهدا می نگری. در بالای تپه می ایستی و به روستای آرانه می نگری.چشمت به مادری می افتد که به سختی بالا می آید با همان لباس کردی.به سر مزار پسرش می رسد. بوسه ای بر سنگ سرد می زند فاتحه ای می خواند و نجوا را شروع می کند. با دستان پیر و خشک شده غبار را از روی سنگ پاک می کند و نام فرزندش جلوه گری می کند، سرباز شیهد.او را با حال خاص خودش تنها می گذاری و به جای دیگری می روی .این بار روستای سهنله با مادری مواجه می شوی که تنها یادگار پسرش عکس است که با خود دارد و همیشه همراهش است . او نیز بوسه ای بر سنگ سرد و دردلهای سوزناک با فرزندش و انتظار برگشت پیکرش بعد از ۶ سال را می شنوی.می خواهی برگردی در روستا آدرس مادر شهیدی را می دهند که توان رفتن به مزار شهیدش را به علت کهولت سن ندارد او هم با همان قاب عکس . با همان نجوا مادرانه و اشک های که در صورت خشک می شوند. به شهر برمی گردی این بار نیز مادران شهید را می بینی. آنچه در این لحظات بین مادران شهید در روستا و شهر مشترک است: بوسه بر سنگ سرد-پاک کردن گرد روی مزار و در دلهای مادرانه و …
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰